چرا دین اسلام و مذهب شیعه را انتخاب کردم ؟ |
متن شبهه:
پاسخ: 1. بله ... از دید قرآن آسمان (آسمان اول) سقفی برای زمین است. اما سقف چیست ؟ آیا قرآن گفته است که آسمان یک سقف سنگی یا چوبی است ؟؟؟؟؟ خیر. سقف میتواند هم معنوی باشد (همانند اینکه منظور از آسمان، آسمان معنوی به معنی عالم ماوراء و عالم ملکوت باشد) و هم اینکه آسمان میتواند به معنی مادی باشد. اگر آسمان در اینجا به معنی معنوی و ملکوتی باشد که مشکلی نیست. هیچ بیگانه ای نمی تواند از زمین (عالم ناسوت) به آسمان بالاتر (عالم ملکوت) نفوذ کند. این از لحاظ ادبیات دینی و معنوی است. اما اگر منظور از آسمان در اینجا، آسمانِ مادی باشد، باز هم ایرادی ندارد. چون لزوماً سقف به معنی پوسته ی سنگی و چوبی و بتنی نیست ! آسمان (لایه های فوقانی اتمسفر) به راستی به عنوان یک سقف برای زمین هستند. که مانع از نفوذ پرتوهای مضر (یا دیگر انواع پرتوها) به جو زمین میشوند. یک سقف از جنس اتمسفر. امروزه حتی دانشمندان هم لایه های اتمسفر را به سقف تشبیه میکنند. یعنی در طراحی ها و نقشه ها ، لایه های اتمسفر را به صورت یک خط یا یک سقف از دیگر لایه های اتمسفر متمایز میکنند. به هر صورت این تشبیه است. ایرادی هم ندارد. برای نمونه تصاویری از سایتهای علمی مربوط به این موضوع ارائه میکنیم. تصویری از سایت علمی lms.seos-project.eu که به طور واضح لایه های اتمسفر (و مخصوصاً لایه اوزون) به صورت یک سقف تشبیه و طراحی شده اند. تصویری از سایت nasa درباره لایه اوزون :
درباره این تصویری کلیپی در سایت ناسا وجود دارد، برای دیدن این کلیپ بسیار کوتاه کلیک کنید : http://www.nasa.gov/centers/goddard/mpg/97553main_stratt.mpg تصویری از سایت earthobservatory.nasa.gov : تصویری از سایت mnn.com : تصویری از سایت aura.gsfc.nasa.gov: درباره ستونهای نادیدنی هم باید گفت، همین که قرآن میگوید ستونهایی که دیده نمی شوند، یعنی این ستونها از جنس مادی و جسمانی نیستند. همین نشان میدهد منظورش به نیروهایی است که بین عالم ناسوت (عالم جسمانی) و عالم ملکوت (عالم معنوی و روحانی) فاصله شدند. یا حتی نیروهای بین سطح زمین و لایه های اتمسفر، یا تشبیهاتی از این قبیل... در پایان لازم است به یک مغالطه که در متن شبهه آمده است اشاره کنیم. شبههکنندگان گفته اند: " آسمان چیزی نیست به جز سقف یا سایبانی بر روی زمین" در حالیکه اولاً آسمان تشبیه به سقف شده است. و عرض کردیم که این تشبیه به دلایل فوق ایرادی ندارد. و در ثانی آسمان اگر به سقف تشبیه شود، لزومی ندارد که فقط و فقط سقف یا سایه بان (؟!) باشد! شبهه کننده گفته است: " آسمان چیزی نیست به جز... " در حالیکه آسمان از دید قرآن فقط یک سقف نیست و تشبیهات دیگری هم درباره آن استفاده شده است. نکته آخر :
متن شبهه 67 :
پاسخ : 1. یکی از روش های مغالطه این است که در ابتدا ادعایی کنیم و در ادامه هنگام اثبات ادعا، چیزی دیگر را بیان کنیم! در این جا هم شبههکنندگان در همان اول مدعی شده اند : "سقف آسمان به زلزله ی قیامت فرو می ریزد" ولی در ادامه از فرو ریختن سقف آسمان دلیل و شاهدی نمی آورند ! بلکه از گشوده شدن و باز شدن آسمان دلیل می آورند ! مطئناً باز شدن در یا پنجره (مثلاً) به معنی فرو ریختن دیوار یا شکستن در و پنجره نیست ! و این مغالطهای است که شبههکنندگان مرتکب شده اند و بیشرمانه از ایراد داشتن قرآن سخن میگویند ! 2. نگاهی به آیات :
روشن است که هیچ حرفی از "فرو ریختن سقف آسمان" در میان نیست. در حقیقت، اسلامستیزان برداشتهای مغرضانه و تفسیرات ابلهانه خود را بر قرآن تحمیل میکنند. 2. سابقاً بیان کردیم که منظور از آسمان می تواند دو چیز باشد:
3. اینجا هم تناقضی در آیات وجود ندارد ! هر دو آیه می گویند که در هنگام قیامت آسمان شکافته خواهد شد ! گفتیم که تناقض به این معنی است که دو گزاره، در یک موضوع واحد، در یک زمان و مکان و جایگاه مشترک، و در یک شرایط واحد، دو حکم معارض و متفاوت داشته باشند. اما اینجا می بینیم که اصلاً حکم متناقض وجود ندارد. بلکه هر دو آیه از یک چیز سخن میگویند. متأسفانه شبههکنندگان هنوز از معنی تناقض آگاه نیستند !! [ جمعه 93/3/16 ] [ 10:31 صبح ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
متن شبهه :
پاسخ : 1. اسلامستیزان با نگاهی یکطرفه و ظاهری به قضایا نگاه میکنند. بنا بر باور اسلام، هر گزاره ای در طبیعت، یک چهرهی مادی دارد و یک چهره ی معنوی. مثلاً قرآن (سوره نور آیه 41) میگوید که پرندگان آسمان همگی ذکر خدا میگویند. و در روایات داریم که پیامبر فرمودند بلبل (و در روایتی قناری) هنگام چهچه، خدا را تسبیح میگویند. سعدی نیز بر اساس همین روایت میگوید: گفتم این شرط آدمیت نیست ؛ مرغ تسبیح گوی و من خاموش ! حال روشن است که ذکرگفتن پرندگان در واقع ،حالت معنوی و حقیقت باطنی است. نه ظاهری. 2. پاسخ یکی از عزیزان به این مسئله، از زاویه ای دیگر: 3. آنچه در متن شبهه آمده است تناقض نیست ! تناقض مربوط به جایی است که دو گزاره، در یک موضوع واحد، در یک زمان و مکان و جایگاه مشترک، و در یک شرایط واحد، دو حکم معارض داشته باشند. اما اینجا می بینیم که اصلاً حکم متناقض وجود ندارد. هر دو آیه می فرمایند که شهابها و ستارگان مانع از نفوذ شیاطین به ماوراء میشوند. حال چه تناقضی وجود دارد ؟؟؟؟؟ 4. در پایان نیز اسلامستیز شبههکننده، با تمسخر نیروی نظامی کشور، سعی دارد تا با لودگی و دلقکمآبی ضعف خود را جبران کند. چه اینکه خود به خوبی میداند در اثبات مدعایش ناتوان است. به هر صورت به او میگوییم که نیروی نظامی کشور ما با قدرت ایمان جوانان مسلمان، تا کنون در همین ده سال اخیر سه بار ارتش چهارم دنیا (یعنی اسرائیل) را زمینگیر کرده است. دو بار در جنوب لبنان و یک بار در غزه. چه اینکه همه میدانند حزب الله و مقاومت اسلامی لبنان از ما هستند و ما هم از آنانیم. ما با قدرت معنوی خود و با امکاناتی اندک، سه بار ارتش پرادعای اسرائیل که مجهز به قوی ترین تسلیحات نظامی است را به زانو درآوردیم. همان گونه که در هشت سال دفاع مقدس همه ابرقدرتها از صدام حمایت تسلیحاتی کردند و لیکن قدرت ایمان جوانان مؤمن مسلمان ایرانی، دشمن را به خفت و خواری کشید. قدرت معنوی ما و نیروی ایمان ما ، سندی زنده و گواهی روشن بر حقانیت مکتب ماست. کدام مکتب الهی و بشری را سراغ دارید که با دست خالی و با اندک امکانات، همه ابرقدرتهای زورگو و مستکبر را به ذلت بکشد؟ [ دوشنبه 93/3/12 ] [ 3:39 عصر ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
متن شبهه:
پاسخ : 1. یکی از اصلی ترین روشهای مغالطه و شبههافکنی اسلامستیزان (که چشم و گوش و قلب خود را به روی حق بستهاند و همگان را به بازگشت به جاهلیت فرا میخوانند) این است که جملات و عبارات قرآن را به نحوی مرموزانه تغییر دهند! برای مثال در همان آیه 86 کهف آمده است که ذوالقرنین گمان کرد که انگار خورشید در دریایی تیره فرو میرود. دقت کنیم! ذوالقرنین، گمان کرد.... چنین پنداشت... پس قرآن فقط پندار و گمان ذوالقرنین را بیان کرده است. یعنی از حقیقت عینی خبر نداده است. اما اسلامستیز نامحترم طوری وانمود کرده است گویی این سخن، باور قرآن است ! عین گفتار قرآن:
تا هنگامى که (ذوالقرنین) به مغرب رسید، خورشید را چنین پنداشت که در دریای تیره و تارى غروب میکند و آنجا قومى را یافت و به ذو القرنین دستور دادیم که درباره این قوم یا غلظت و عذاب یا رحمت به جاى آور... 2. اسلامستیز (حقستیز) فوق، علاوه بر مغالطه در بیان آیه قرآن، در دادن آدرس هم دچار غلط (یا شاید اشتباه) شده است و آیات مربوط به سوره کهف را به صورت "سوره بلد" ثبت کرده است. 3.در آیه 86 عبارت مَغْرِبَ الشَّمْسِ به معنی غروبگاه خورشید، و در آیه 90 هم عبارت مَطْلِعَ الشَّمْسِ به معنی طلوعگاه خورشید بیان شده است. باید توجه داشت که در هنگام قرائت قرآن، لزومی ندارد که الفاظ را با توجه به چارچوب دانش فیزیک امروزی معنا کرد. بلکه باید به معانی اصطلاحی توجه نمود. چه اینکه با پیشرفت علم، هنوز هم ما در زبان فارسی از عباراتی چون "برآمدن خورشید" و یا "فرو رفتن خورشید" استفاده میکنیم. مطمئناً خورشید بالا و پایین نمیرود. بلکه زمین است که در حال حرکت به دور خورشید است. اما استفاده فارسی زبانان از این دو عبارت، حالت اصطلاحی و ادبی دارد. (نه معنی ظاهری فیزیکی) در زبان انگلیسی هم همینطور ! واژه ی sunrise به معنی طلوع خورشید است که اگر بخواهیم لفظی معنی کنیم، می شود : بالا آمدن خورشید ! در حالیکه همه می دانند خورشید بالا نمی آید. بلکه زمین است که حرکت میکند و میچرخد. اما همه ی دانشمندان فیزیک هم از همین واژه استفاده میکنند. یعنی معنی اصطلاحی را در نظر میگیرند، نه معنی لفظی و ظاهری. همینطور درباره واژه sunset به معنی غروب خورشید که اگر بخواهیم لفظی معنی کنیم، می شود: "نشستن یا فرو رفتن/ پایین رفتن خورشید" ! در حالیکه همگان معنی اصطلاحی را در نظر میگیرند. (نه معنی صرفاً لفظی را). پس باید قرآن را نیز بر همین اساس و با توجه به معنی اصطلاحی و ادبی معنا نمود. مَغْرِبَ الشَّمْسِ یعنی همان غرب ومَطْلِعَ الشَّمْسِ هم یعنی شرق. غربی ترین و شرقی ترین نقطه از زمینی که ذوالقرنین به آنجا رسید. (یعنی ساحل دریاهای غرب و شرق آن زمینی که ذوالقرنین به آنجا رسید. نکته: توجه داشته باشیم که گرچه قرآن لزوماً از مفاهیم فیزیکی سخن نمیگوید، اما گاهی در پس زبان اصطلاحی و ادبی خود، از حقایق طبیعی هم خبر داده است. مثلاً این مسئله که اگر انسان از سطح زمین به آسمان بالا رود، دچار تنگی نفس میشود. که این مسئله در جای خود یک معجزه علمی است. چه اینکه در آن عصر هنوز بشر در آسمانها سیر و سفر نکرده بود. (کلیک) 4. واژهی "عین" لزوماً به معنی چشمه نیست. بلکه به مطلق آبی که در جایی باشد هم گفته میشود. لذا از حیث ادبی بر دریا هم اطلاق میشود. (بنگرید به تفسیر المیزان علامه طباطبایی، ذیل آیه 86 کهف، فخرالدین رازی قرن 6 هجری در تفسیر مفاتیح الغیبف ذیل آیه مربوطه) 5. البته ذوالقرنین پیامبر نبود. بلکه بنا بر روایات معتبر، انسانی صالح بود. به هر صورت هر انسانی وقتی به ساحل دریا میرسد، در هنگام غروب خورشید گمان میکند که خورشید در دریا فرو میرود. این یک حالتی است که به عنوان یک پندار و یک گمان برای ذهن انسان تداعی می شود. و به کاربردن این حالت به عنوان یک اصطلاح و یک "بیان ادبی" ایرادی ندارد.
مشاهده کل آیات مربوط به ذوالقرنین در قرآن: ادامه مطلب... [ دوشنبه 93/2/8 ] [ 10:33 صبح ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
متن شبهه :
پاسخ : در این شبهه مشاهده میکنیم ادبیات زشت و زننده ی کسی که در مقابل خداوند، ناچیز است. اما به خدا هتاکی میکند. (برای او دعا می کنیم که به خدا ایمان بیاورد و زندگی اش در پرتو نور خدا برکت یابد.) نویسنده ی مقاله حتی خدا را به بی عقلی متهم میکند! و کاتبان قرآن را احتمالاً حواس پرت می نامد! در حالی که نویسنده ی این شبهه، خود شدیداً به بی عقلی و حواسپرتی مبتلا است ! چون همین شبهه را در شماره 7 هم بیان کرد! و اکنون دوباره در شماره 63 آن را آورده است!!! یعنی ادعای تناقض شماره 7 و 63 یکی هستند! یکی از روش های مغالطه همین است که یک شاهد را به عنوان دو شاهد جا می زنند! تکرار ادعای سابق به عنوان یک دلیل جدید، خود نوعی سفسطه است. این در حالی است که در آیات فرق هیچ تناقضی وجود ندارد. کسی که این شبهه را مطرح نموده اطلاعی از معانی واژگان قرآن نداشته است. درحالیکه قضاوت درباره قرآن نیازمند این است که حداقل اطلاعات را درباره ی زبان و ادبیات قرآن داشته باشیم. به هر صورت با اندکی دقت در آیات می فهمیم که هیچ تناقضی وجود ندارد. به طور خلاصه این دو سری آیه چنین می گویند : خداوند ابتدا آسمانها را آفرید. سپس زمین را آفرید. و نیز (یا سپس) آسمانها را ویرایش و تکمیل (سوّا و قضا) نمود. که هیچ تناقضی وجود ندارد. متأسفانه برخی از سر بی دقتی [و دشمنان از سر خباثت] واژگان سوّا و قضا را به معنی آفریدن ترجمه کردند که این درست نیست. بلکه معنی صحیح : ویراستاری و تکمیل و... است. پاسخ کامل : کلیک کنید. [ یکشنبه 92/12/25 ] [ 8:51 صبح ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
من به عنوان کسی که دوباره به اسلام بازگشتم، این مقاله را می نویسم. با نگاهی منصفانه و دقیق در متن کلام الله در مییابیم که هیچ تناقضی در قرآن وجود ندارد. لیکن اسلامستیزان از آنجایی که مغرضانه و با بیدقتی به آیات مینگرند و هدفشان هم زیرسؤال بردن اسلام است، به هر قیمت ! حتی با دروغ و توهین و سفسطه ... همواره برداشتها و ذهنیتهای خودشان را نقد می کنند و نامش را نقد قرآن می گذارند ! در حالیه آنان در حقیقت غرضورزی و بیدقتی و ذهنیتهای خودشان را نقد می کنند. در ادامه تناقض مورد ادعای آنان را پاسخ میدهیم.
پاسخ : یکی از عجیب ترین و وقیحانه ترین سفسطه ها ، تکرار ادعا تحت عنوان دلیل است ! آنچه در شبهه ی فوق مشاهده میکنیم ، شبهه ای است که در شماره 3 (تناقض ادعایی شماره 3) خواندیم و پاسخ دادیم ! کسی که این شبهه را مطرح کرده است؛ خداوند را موجوودی موهوم با حافظه ای ضعیف خوانده است در حالیکه خود وی شدیداً به ضعف حافظه دچار است و شبهه ای که در شماره 3 بیان کرده است، دوباره در اینجا به عنوان شماره 62 تکرار می کند ! پاسخ مختصر : * آیا بین دو عبارت زیر تناقضی هست ؟ * آیه اول مربوط به امور مادی و جهان جسمانی ، و آیه دوم مربوط به جهان معنوی است. پس هر کدام از یک گزاره ی مجزا حکایت می کنند. پس تناقضی وجود ندارد. * یوم در زبان عربی به معنی بازه ی زمانی است. (لزوماً معنی روز ندارد) پس یک بازه زمانی که تدبیر امور بالا می رود، هزار سال است. اما درباره آیه دوم : به فرموده ی امام صادق علیه السلام روز قیامت 50 توقفگاه دارد. و هر توقفگاهی هزار سال طول می کشد. در نتیجه می شود پنجاه هزار سال. یعنی واژه "یوم" به معنی بازه زمانی گرفته شده است. پاسخ مفصل به همراه توضیحات و افشای مغالطه ی اسلامستیزان : ادامه مطلب... [ شنبه 92/12/24 ] [ 11:0 صبح ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
اسلامستیزان مدعی شده اند که در قرآن تناقضاتی وجود دارد. جالب است که این افراد بخری آیات را به هم چسبانده و سپس با مغالطه و ترجمه هایی دست کاریشده و بعضاً بدون بررسی منصفانه بر ادعای خود دلیل (!!!) آورده اند. حال آنگه این افراد بیش از هرچیز برداشتها و ذهنیتهای خود را نقد کرده اند، نه قرآن را ! در ادامه موردی دیگر را نیز بررسی میکنم :
این مسئله چیزی نیست که آقای لابیوم آن را کشف کرده باشند. بلکه مسلمین از همان قرن اول هجری پیرامون این مسئله بسیار بحث و گفتگو میکردند. این گفتار تحت عنوان "جبر واختیار" برای بسیاری افراط و تفریط هایی به وجود آورد. گرچه یکی از نقاط درخشان در تاریخ تشیع این است که شیعیان در این زمینه نه تنها دچار کندروی و تندروی نشده اند بلکه به خاطر وجود ائمه معصومین علیهم السلام همواره راه اعتدال و عقلانیت را پیش گرفتند. به این صورت که بنا بر متن قرآن و عترت، خداوند به انسان اختیار داد. اختیار انسان امری ثابت شده و صریح است. [کلیک کنید.] و اما برخی آیات که می فرمایند همه چیز در لوح محفوظ ثبت شده است، این همه منافاتی با اختیار انسان ندارد. خداوند خالق انسان است. خالق زمان هم هست. خداوند به زمان، احاطه دارد. پس ابتدا و انتهای هر چیزی را میبیند و میداند. (اگر نداند، نتیجه میشوند : جهل خداوند به مخلوقات! و این با مبانی خردمندانه در تناقض خواهد بود.) پس خداوند میداند ! هم ابتدا را و هم انتها را. چون زمان و مکان تحت احاطه ی خدواند است. خدا به انسان اختیار داده است، اما نهایت و انتهای آن را میداند. خداوند می داند که انسان با "اختیار" خود چه می کند. اینکه سرنوشتها و هرچیزی در لوح محفوظ ثبت است به این معنی است که خداوند آنها را میداند نه اینه جبراً همه چیز رقم زده باشد. در حقیقت به فرموده امام صادق علیه السلام ، جبر و اختیار امری نسبی است. و هیچ کدام مطلق نیستند. (سند روایت در لینک فوق) چه اینکه بسیاری از امور، وجداناً از دست انسان خارج است. (پس برای انسان اختیار مطلق وجود ندارد.) و از طرفی انسان در انتخاب راه قدرت تشخیص و تعیین دارد، لذا جبر مطلق هم در کار نیست. نتیجه : نسبی بودن این امر است که امام صادق علیه السلام بیان فرمودند.
اولاً گفته شد که اصلاً تناقضی وجود ندارد ، که آشکار یا پنهان باشد! یک بام هست و یک هوای نسبی ! اما اسلامستیزان دچار افراط و تفریط اند، لذا گاهی لباس گرم و گاهی برهنه می شوند. به همین دلیل، یک و بام و یک هوای معتدل را یک بام و دو هوا می پندارند.
همانگونه که پاسخ داده شد، جبر و اختیار امری نسبی است. [مجدداً کلیک کنید!] انسان از طرفی اختیار دارد راه زندگی و عروج و سقوط خود را مشخص کند واز طرفی خداوند به عاقبت و انتهای اختیار انسان آگاهی دارد. چون انسان در ظرف زمان و مکان میگنجد و خدا هم به زمان و مکان احاطه دارد. نسبی بودن این امر همان چیزی است که اسلامستیزان ، از سر دگماندیشی و جزماندیشی، متعصبانه آن را نادیده میگیرند. تناقض مهمی که در رفتار این اسلامستیزان وجود دارد همین است! آنا خود را مخالف جزماندیشی می دانند! اما از سر تعصب همواره از همین روش استفاده میکنند. به این امید که هیچ کس به نام انسانیت ، ریشه های وجدان و حقنگری را با تیشه نزند. و به امید هدایت همه ی انسانها (حتی دشمنان اسلام) و به این امید که جهان پر از نور و برکت شود. آمین [ جمعه 92/12/23 ] [ 12:42 عصر ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
متن شبهه :
پاسخ : بسیار مرسوم است که دربارة یک حقیقت با نگاه و زاویههای متفاوت و بر اساس اعتبارات متفاوت تعبیرهای مختلف به کار رود، مثلاً یک موضوع به اعتبارهای مختلف، تقسیمهای مختلف بپذیرد و اقسام متفاوت داشته باشد، مثلاً در علم زیستشناسی در بررسی گیاهان، اقسامی مختلف برای آنها ذکر میشود. گاهی به دو قسم تقسیم میشوند گاهی به سه یا چهار و... این نوع تقسیمات بر اساس معیارهای مختلف است و هیچ انسان عاقل حتى اگر دانشمند گیاهشناس نباشد، نمیگوید که دانمشندان دچار تناقض شدهاند، مگر اینکه انسانی نسبت به دانشمندان زیستشناس، دشمنی داشته باشد و بخواهد به هر شکلی که شده و با مغلطه بر آنها ایراد بگیرد، که چرا یک جا دو قسم ذکر کردید و در جای دیگر چهار قسم و... سوره 26 آیه 28 :
(موسى) گفت: «او پروردگار مشرق و مغرب و آنچه میان آن دو است مى باشد، اگر شما عقل و اندیشه خود را به کار مى گرفتید... توضیح : اینجا که از یک مشرق و مغرب صحبت میکند، مراد آن جنس و ماهیت مشرق و مغرب است که شامل همة مشرقها و مغربهای میشود. یعنی مثلاً در قرآن می فرماید ای انسان ! یعنی همه ی انسانها ! وفتی هم که اینجا می فرماید پرودگار مشرق و مغرب ، یعنی پروردگار هر مکان و زمانی که مصداق مشرق و مغرب است. هرچند تعدادشان زیاد باشد. سوره 55 آیه 17 :
او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است. توضیح : مشرق و مغرب را می توان از نگاهی دیگر به دو مشرق و دوم مغرب تعبیر کرد. با توجه به حداکثر «میل شمالى» آفتاب، و «میل جنوبى» آن، در حقیقت دو مشرق و دو مغرب دارد، و بقیه در میان این دو مى باشند. از آنجا که محور زمین نسبت به سطح مدار آن مایل است و زاویهای در حدود 23 درجه تشکیل میدهد، و با همین حال به گرد خورشید میچرخد، طلوع و غروب خورشید دائماً متغیر به نظر میرسد و از 23 درجه میل اعظم شمالی (در آغاز تابستان) تا 23 درجه میل اعظم جنوبی (در آغاز زمستان) در تغییر است که مدار اول را مدار «رأس السرطان» و مدار دوم را مدار «رأس الجدی» گویند، و این دو مشرق و دو مغرب خورشید است و بقیه مدارات در درون این دو مدار قرار دارند. و چون این دو مشرق و مغرب کامل مشخص است روی آن تکیه شده است.
سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها که ما قادریم ... توضیح : در این آیه مراد تعداد روزهای سال میباشد که به تعداد آن مشرق و مغرب داریم، یا منظور مشرق و مغرب هر منطقه است. که به تعداد مناطق در روی زمین مشرق و مغرب داریم. یعنی هر منطقه ای نسبت به منطقه ی دیگر میتواند مغرب یا مشرق باشد. مثلاً ایران ، مشرقِ عراق است. افغانستان هم مشرقِ ایران است. در عین حال ایران مغرب افغانستان ؛ و عراق هم مغرب ایران است. با این تفصیل و با در نظر گرفتن این معیار ، بی نهایت مشرق و مغرب در زمین وجود دارد. گرچه با لحاظ معیارهای دیگر ، این موضوع در بیان تفاوت دارد. [ شنبه 92/12/17 ] [ 12:58 عصر ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
متن شبهه :
پاسخ : آیات سری اول : می فرمایند که ای پیامبر، قبل از تو نیز پیامبرانی - هدایتگرانی - فرستاده بودیم. خوب اولاً هیچ کجای این آیات نگفته است که پیامبران و هدایتگران، فقط از انسانها بودند، و اگر هم این را گفته باشد مخاطب این آیات جامعه بشری بوده است. پیامبری از انسانها برای جامعه بشری (توده ی مردم) ... ! ضمن اینکه واژه ی "رجال" به معنی مردان، در آیات سری اول فقط مربوط به انسانها نیست. بلکه اجنه هم مذکر و مؤنث دارند. آیات سری دوم : می فرماید پیامبرانی برای انسانها از میان انسانها و همچنین پیامبرانی از جن برای جنیان فرستاده شد. (گرچه پیامبر خاتم، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم هم مبعوث بر انسانها و هم مبعوث بر اجنه بودند. این استثنایی است که خود قرآن آن را بیان کرده است.) فرشتگان نیز فرستادگان - پیامبران - خدا برای اجرای امور تکوینی جهان و همچنین فرستادگان خداوند برای ابلاغ وحی به انبیاء هستند. نتیجه : هیچ تناقضی در آیات فوق وجود ندارد. شبههکنندگان طبق معمول خواستند آیاتی را طبق معمول ، بر اساس نظرات شخصی خودشان تفسیر کنند. گذشته از اینکه مغالطه ای هم در متن شبهه وجود دارد که در آن شبههکننده گفته که الله تنها انسانها را به پیامبری بر می انگیزد در حالیکه در قرآن چنین چیزی وجود ندارد. مشاهده آیات + توضیحات بیشتر : ادامه مطلب... [ دوشنبه 92/12/12 ] [ 9:45 صبح ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
متن شبهه :
پاسخ : در کلام خدا هیچ تناقضی وجود ندارد ... در سوره 14 آیه 4 آمده است که هر پیامبر به زبان همان قوم سخن میگفت تا مردم ایمان بیاورند :
ترجمه : ما هیچ پیامبرى را، جز به زبان قومش، نفرستادیم تا (حقایق را) براى آنها آشکار سازد سپس خدا هر کس را بخواهد (و مستحق بداند) گمراه، و هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) هدایت مى کند و او توانا و حکیم است. و سوره 30 آیه 47 میفرماید که ما قبل از تو نیز پیامبرانی به سوی قومهایشان فرستادیم :
و پیش از تو پیامبرانى را بسوى قومشان فرستادیم آنها با دلایل روشن به سراغ قوم خود رفتند، ولى (هنگامى که اندرزها سودى نداد) از مجرمان انتقام گرفتیم (و مؤمنان را یارى کردیم) و یارى مؤمنان، همواره حقّى است بر عهده ما! پس چرا یونس (که از بنی اسرائیل بود) به سوی قوم آشور (نینوا) فرستاده شد؟؟؟؟ پاسخ : قرآن از قوم آشور به عنوان "قوم یونس" یاد می کند. یعنی یونس به میان آنها رفت و جزئی از آنها شده بود. (به زبان آنها هم سخن می گفت) در سوره 10 آیه 98 می فرماید:
چرا هیچ یک از شهرها و آبادیها ایمان نیاوردند که (ایمانشان بموقع باشد، و) به حالشان مفید افتد، مگر قوم یونس، هنگامى که آنها ایمان آوردند، عذاب رسوا کننده را در زندگى دنیا از آنان برطرف ساختیم و تا مدّت معیّنى [پایان زندگى و اجلشان] آنها را بهره مند ساختیم. یعنی یونس چون جزوی از آن قوم شده بود، پس پیامبری از همان قوم محسوب می شد. قرآن نیز به نژاد اهمیت نمی دهد. یعنی همین که یونس بین آنان رفت و برای هدایت آنان تلاش کرد، از همانان محسوب شد (لزومی ندارد که حتماً از نژاد آنان باشد.) و همچنین یونس به زبان آنان نیز سخن می گفت. در نتیجه کلام خدا نقض نشد. به هر صورت سوره 10 آیه 47 نفرمود که پیامبران باید از نژاد همان قوم باشند، همین که به سوی آنان برود و با آنان باشد و جزو آن قوم شوند هم کفایت می کند. (که چنین هم بود.) [ یکشنبه 92/12/11 ] [ 10:47 صبح ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
متن شبهه :
پاسخ + افشای دروغی که در متن شبهه وجود دارد : در این دو آیه هیچ تناقضی وجود ندارد. بلکه این دو آیه تکمیل کننده و تأیید کننده ی همدیگرند. اما شبهه کنندگان یا دروغ - که در ادامه افشا می شود - می خواهند بین آیات قرآن اختلاف بیندازند! حال بررسی می کنیم : سوره 33 آیه 37 می فرماید که ازدواج با زنِ مطلّقه ی فرزندخوانده جایز است. یعنی اگر انسانی ، کودکی را بزرگ کند، و آن کودک وقتی بزرگ شد، ازدواج کند و بعد از همسرش جدا شود (طلاق)، در این هنگام آن مرد می تواند با زنِ مطلقه ی فرزندخوانده اش ازدواج کند. (البته با رعایت شرایط ازدواج، مثل رضایت زن و مرد به ازدواج) به هر صورت این مسئله خلاف عقل نیست. و با سوره 33 آیه 4-5 تناقضی هم ندارد. چون این دو آیه می فرماید که فرزندخواندگان، فرزندان واقعی انسان نیستند. (چون ازدواج با زنِ فرزند واقعی حرام است. یعنی پدرشوهر نمی تواند با عروس خود ازدواج کند. اما اینجا بحث فرزندی نیست. بلکه بحث فرزندخواندگی است که ازدواج جایز است.) به هر صورت در این شبهه نیز دروغی آشکار وجود دارد. شبهه کنندگان گفته اند : مسلمانان نمی توانند پسری را به پسرخواندگی بگیرند ! در حالی که هیچ جای قرآن چنین چیزی نمی گوید. بلکه می فرماید :
روشن است که سرپرستی از یتیمان و قبول کردن آنان به "فرزندخواندگی" نه تنها ممنوع نیست. بلکه امری است که در قرآن و سنت تأکید فراوان بر آن شده است و خود پیامبر هم کسانی را به فرزندخواندگی پذیرفته بودند و آنان را بزرگ کردند. اما قرآن می فرماید که فرزندخواندگان، فرزندان واقعی شما نیستند و آنان را به نام خود نخوانید بلکه بگذارید تا هویت واقعی آنان روشن بماند. [ شنبه 92/12/10 ] [ 9:19 صبح ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |