سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چرا دین اسلام و مذهب شیعه را انتخاب کردم ؟
قالب وبلاگ

عاقبت اعتماد به غرب :

کیک کنید.


[ چهارشنبه 92/12/28 ] [ 6:21 عصر ] [ Smuslim ] [ نظر ]

متن شبهه :

کدام زود تر آفریده شد؟ آسمان ها یا زمین؟ :
او خدایى است که همه آنچه را (از نعمتها) در زمین وجود دارد، براى شما آفرید; سپس به آسمان پرداخت; و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود; و او به هر چیز آگاه است. (29)سورة البقرة
آیا آفرینش شما (بعد از مرگ) مشکل‏تر است یا آفرینش آسمان که خداوند آن را بنا نهاد؟! (27)سقف آن را برافراشت و آن را منظم ساخت، (28)و شبش را تاریک و روزش را آشکار نمود! (29)و زمین را بعد از آن گسترش داد، (30)سورة النازعات
چنان که در آیات شریفه ی بالا می بینید خداوند یک بار می فرمایند که نخست زمین آفریده شد و بار دیگر حکم به تقدم آفرینش آسمان دارند. چند تبیین برای این تناقض می توان تصور کرد:
- در بین این دو وحی خداوند متوجه اشتباه لپی خود گشته و در آیه ی بعد آن را اصلاح کرده است. به هر حال زمان زیادی از آفرینش جهان میگذرد و چه بسا حضرت حق چنان که میگویند دارای علم مطلق نباشد، یا بر اثر کهولت سن درعقل الهی زوالی ظاهر گشته باشد. فراموش نکنیم که دست کم ده میلیارد سال (سال زمینی) از عمرشریف ایشان میگذرد.
- حضرت خاتم الأنبیاء درانتقال این دو آیه ی وحی دچار خبط گشته اند.
- آیات فوق توسط دو خدای متفاوت بر محمد نازل گشته اند که هر یک ادعاهای متفاوتی در مورد آفرینش کائنات دارند.
- کاتبان قرآن به عللی (مثلا حواس پرتی ناشی از مشکلات خانوادگی یا مالی) در هنگام ثبت این آیات دچار اشتباه شده اند.

پاسخ :

در این شبهه مشاهده میکنیم ادبیات زشت و زننده ی کسی که در مقابل خداوند، ناچیز است. اما به خدا هتاکی میکند. (برای او دعا می کنیم که به خدا ایمان بیاورد و زندگی اش در پرتو نور خدا برکت یابد.) نویسنده ی مقاله حتی خدا را به بی عقلی متهم میکند! و کاتبان قرآن را احتمالاً حواس پرت می نامد! در حالی که نویسنده ی این شبهه، خود شدیداً به بی عقلی و حواس‌پرتی مبتلا است ! چون همین شبهه را در شماره 7 هم بیان کرد! و اکنون دوباره در شماره 63 آن را آورده است!!! یعنی ادعای تناقض شماره 7 و 63 یکی هستند! یکی از روش های مغالطه همین است که یک شاهد را به عنوان دو شاهد جا می زنند! تکرار ادعای سابق به عنوان یک دلیل جدید، خود نوعی سفسطه است. این در حالی است که در آیات فرق هیچ تناقضی وجود ندارد.

کسی که این شبهه را مطرح نموده اطلاعی از معانی واژگان قرآن نداشته است. درحالیکه قضاوت درباره قرآن نیازمند این است که حداقل اطلاعات را درباره ی زبان و ادبیات قرآن داشته باشیم. به هر صورت با اندکی دقت در آیات می فهمیم که هیچ تناقضی وجود ندارد. به طور خلاصه این دو سری آیه چنین می گویند :

خداوند ابتدا آسمانها را آفرید. سپس زمین را آفرید. و نیز (یا سپس) آسمانها را ویرایش و تکمیل (سوّا و قضا) نمود. 

که هیچ تناقضی وجود ندارد. متأسفانه برخی از سر بی دقتی [و دشمنان از سر خباثت] واژگان سوّا و قضا را به معنی آفریدن ترجمه کردند که این درست نیست. بلکه معنی صحیح : ویراستاری و تکمیل و... است.

پاسخ کامل : کلیک کنید.


[ یکشنبه 92/12/25 ] [ 8:51 صبح ] [ Smuslim ] [ نظر ]

من به عنوان کسی که دوباره به اسلام بازگشتم، این مقاله را می نویسم. با نگاهی منصفانه و دقیق در متن کلام الله در می‌یابیم که هیچ تناقضی در قرآن وجود ندارد. لیکن اسلام‌ستیزان از آنجایی که مغرضانه و با بی‌دقتی به آیات مینگرند و هدفشان هم زیرسؤال بردن اسلام است، به هر قیمت ! حتی با دروغ و توهین و سفسطه ... همواره برداشتها و ذهنیتهای خودشان را نقد می کنند و نامش را نقد قرآن می گذارند ! در حالیه آنان در حقیقت غرض‌ورزی و بی‌دقتی و ذهنیت‌های خودشان را نقد می کنند. در ادامه تناقض مورد ادعای آنان را پاسخ می‌دهیم.

روز های خدا برابر 1000 سال است یا 50000 سال؟
و یک روز نزد پروردگارت، همانند هزار سال از سالهایى است که شما مىشمرید! (47)سورة محمد
امور این جهان را از آسمان به سوى زمین تدبیر مى‏کند; سپس در روزى که مقدار آن هزار سال از سالهایى است که شما مى ‏شمرید بسوى او بالا مى‏ رود. (5) سورة السجدة
فرشتگان و روح ( فرشته مقرب خداوند) بسوى او عروج مى‏کنند در آن روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است! (4)سورة المعارج
بالاخره کدام درست است؟ روز خدا معادل 1000 سال زمینی است یا 50000 سال؟ ممکن است ادعا شود که این » روزها» فقط ارزش استعاری دارند و نه حسابی و تاریخی. البته این بهانه ی خوبی برای گریز ازاین تناقض گویی نیست. اگر الله تبارک و تعالی می خواست به استعاره رو بیاورد، نیازی نبود با ذکر اعداد مختلف برای طول یک روزخدا ضد و نقیض گویی کند. توجیه بهتری که برای این تضاد اقوال باری تعالی می توان یافت این است که خاتم انبیای این موجود موهومی دارای حافظه ی ضعیفی در جعل دروغ بوده است
.

پاسخ : یکی از عجیب ترین و وقیحانه ترین سفسطه ها ، تکرار ادعا تحت عنوان دلیل است !

آنچه در شبهه ی فوق مشاهده میکنیم ، شبهه ای است که در شماره 3 (تناقض ادعایی شماره 3) خواندیم و پاسخ دادیم ! کسی که این شبهه را مطرح کرده است؛ خداوند را موجوودی موهوم با حافظه ای ضعیف خوانده است باید فکر کرد در حالیکه خود وی شدیداً به ضعف حافظه دچار است و شبهه ای که در شماره 3 بیان کرده است، دوباره در اینجا به عنوان شماره 62 تکرار می کند !

پاسخ مختصر :

* آیا بین دو عبارت زیر تناقضی هست ؟
یک روز تابستانی مثلاً 16 ساعت است / یک روز زمستانی مثلاً 11 ساعت است ! معلوم است که تناقضی وجود ندارد.

* آیه اول مربوط به امور مادی و جهان جسمانی ، و آیه دوم مربوط به جهان معنوی است. پس هر کدام از یک گزاره ی مجزا حکایت می کنند. پس تناقضی وجود ندارد.

* یوم در زبان عربی به معنی بازه ی زمانی است. (لزوماً معنی روز ندارد) پس یک بازه زمانی که تدبیر امور بالا می رود، هزار سال است. اما درباره آیه دوم : به فرموده ی امام صادق علیه السلام روز قیامت 50 توقفگاه دارد. و هر توقفگاهی هزار سال طول می کشد. در نتیجه می شود پنجاه هزار سال. یعنی واژه "یوم" به معنی بازه زمانی گرفته شده است.

پاسخ مفصل به همراه توضیحات و افشای مغالطه ی اسلام‌ستیزان : ادامه مطلب...

[ شنبه 92/12/24 ] [ 11:0 صبح ] [ Smuslim ] [ نظر ]

اسلام‌ستیزان مدعی شده اند که در قرآن تناقضاتی وجود دارد. جالب است که این افراد بخری آیات را به هم چسبانده و سپس با مغالطه و ترجمه هایی دست کاری‌شده و بعضاً بدون بررسی منصفانه بر ادعای خود دلیل (!!!) آورده اند. حال آنگه این افراد بیش از هرچیز برداشتها و ذهنیتهای خود را نقد کرده اند، نه قرآن را ! در ادامه موردی دیگر را نیز بررسی میکنم :

بزرگترین تناقض فلسفی قرآن
با مطالعه قران و همچنین گذری در میان متون مرجع و احکام اسلامی به تناقض اشکاری بر می خوریم که می توان از ان بعنوان بزرگترین تناقض فلسفی قران یاد کرد. در همین راستا، ژول لابیوم J. Labeaume اسلام شناس قرن نوزدهم فرانسه در کتاب ارزنده «تجزیه قران» ، به بیش از صد ایه مختلف اشاره می کند که پیرو آن، تمامی مسائل مربوط به انسان و جهان و کائنات از جمله اعمال و کردار انسان، تمامی سخنان و افکار، تولد و مرگ و بطبع طول عمر، احساسات درونی و ریزترین فعل و انفعالات مجموعه طبیعت و کهکشانها و حتی کوچکترینشان – همه و همه- توسط خداوند از پیش مشخص و تعیین شده و بطور دقیق در «لوح محفوظ» ثبت و نگهداری می شود. پس بدینسان، انسان عاری از قدرت تشخیص و انتخاب است.
اما در سوی دیگر، همین خداوند متعال در ایاتی چند شدیدن تهدید و تأکید می کند که » انسان مسئول مستقیم اعمال خویش است و برای انانی که به راهی غیر از انچه مقرر کرده ایم می روند اتشی سخت مهیا کرده ایم»(104 انعام، 15 جاثیه، 67 توبه، 51 اعراف، النجم 38 و 39)

این مسئله چیزی نیست که آقای لابیوم آن را کشف کرده باشند. بلکه مسلمین از همان قرن اول هجری پیرامون این مسئله بسیار بحث و گفتگو می‌کردند. این گفتار تحت عنوان "جبر واختیار" برای بسیاری افراط و تفریط هایی به وجود آورد. گرچه یکی از نقاط درخشان در تاریخ تشیع این است که شیعیان در این زمینه نه تنها دچار کندروی و تندروی نشده اند بلکه به خاطر وجود ائمه معصومین علیهم السلام همواره راه اعتدال و عقلانیت را پیش گرفتند. به این صورت که بنا بر متن قرآن و عترت، خداوند به انسان اختیار داد. اختیار انسان امری ثابت شده و صریح است. [کلیک کنید.] و اما برخی آیات که می فرمایند همه چیز در لوح محفوظ ثبت شده است، این همه منافاتی با اختیار انسان ندارد. خداوند خالق انسان است. خالق زمان هم هست. خداوند به زمان، احاطه دارد. پس ابتدا و انتهای هر چیزی را میبیند و میداند. (اگر نداند، نتیجه میشوند : جهل خداوند به مخلوقات! و این با مبانی خردمندانه در تناقض خواهد بود.) پس خداوند میداند ! هم ابتدا را و هم انتها را. چون زمان و مکان تحت احاطه ی خدواند است. خدا به انسان اختیار داده است، اما نهایت و انتهای آن را میداند. خداوند می داند که انسان با "اختیار" خود چه می کند. اینکه سرنوشتها و هرچیزی در لوح محفوظ ثبت است به این معنی است که خداوند آنها را میداند نه اینه جبراً همه چیز رقم زده باشد. در حقیقت به فرموده امام صادق علیه السلام ، جبر و اختیار امری نسبی است. و هیچ کدام مطلق نیستند. (سند روایت در لینک فوق) چه اینکه بسیاری از امور، وجداناً از دست انسان خارج است. (پس برای انسان اختیار مطلق وجود ندارد.) و از طرفی انسان در انتخاب راه قدرت تشخیص و تعیین دارد، لذا جبر مطلق هم در کار نیست. نتیجه : نسبی بودن این امر است که امام صادق علیه السلام بیان فرمودند.

و باز در کنار این تناقض آشکار «یک بام و دو هوا»، می بینیم که در جای دیگر خداوند در اقدامی غیر مترقبه اعلام می کند که «شیطان را مأمور گمراهی انسانها قرار داده است» (سبا؛ 21) در همین رابطه دکتر شجاع الدین شفا چنین متذکر می شود: » البته با همه گذشت قرون، هنوز بدین دو پرسش پاسخ قانع کننده ای داده نشده است که اگر خدا خودش به شیطان اجازه داده بود که مردمان را گمراه کند، گناه ادم و حوا که فریب این شیطان را خوردند چه بود؟ و به‌فرض‌ِ آن هم که این دو گناهکار بودند چرا باید فرزندان نسل های بعدی آن‌ها بابت گناه این پدر و مادر ساده لوح جواب پس بدهند؟». (تولدی دیگر؛ 388) حال با توجه و بر مبنای چنین چند گانگی هائی، چگونه می توان جایگاه «جبر» و «اختیار» را در فلسفه دین اسلام از هم تفکیک کرد؟!

اولاً گفته شد که اصلاً تناقضی وجود ندارد ، که آشکار یا پنهان باشد! یک بام هست و یک هوای نسبی ! اما اسلام‌ستیزان دچار افراط و تفریط اند، لذا گاهی لباس گرم و گاهی برهنه می شوند. به همین دلیل، یک و بام و یک هوای معتدل را یک بام و دو هوا می پندارند.
درباره شطان هم باید گفت که او مانند ما اختیار دارد. از فرمان الهی تخلف کرد. اما از خداوند مهلت خواست ! خداوند هم او را مهلت داد. او نیز قسم یاد کرد که بنی آدم را فریب دهد. خدا هم اجازه داد تا او با بشر به مقابله بپردازد تا از این رهگذر راستکرداران از بدکرداران جدا شوند.خدا به شیطان اجازه ی تشریعی نداد. (یعنی نگفت هرکاری انجام دهی عیبی ندارد.) بلکه اجازه تکوینی داد ! یعنی بر اختیار او مهر تأیید زد که اگر خواستی چنین کنی ، انجام بده ! اما بعداً باید جوابگو باشی ! و هر کس که از تو پیروی کند هم باید جوابگو باشد. آدم و حوا هم فریب خوردند و باید جوابگو باشند. اما هیچ انسانی در اشتباه آدم و حوا شریک نیست. هیچ انسانی بابت خطای آدم و حوا جوابگو نیست. چون قرآن می فرماید هرکس مسئول عمل خویش است و گناه هیچ کس به پای دیگر نوشته نمیشود. (انعام : 164 / اسراء : 15 / النجم : 38) و اگر منظورشان به اخراج آدم و حوا از بهشت است، باید دقت کرد که آدم و حوا از ابتدا هم قرار بود روی زمین مستقر شوند. (بقره : 30 : وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَة : و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: «من در زمین جانشینى خواهم گماشت) خطای آدم و حوا تنها استقرار بنی آدم را تسریع بخشید. همین. پس خطای آن دو به پای هیچ کس نوشته نشد. البته بنا به اعتقاد مسیحیت گناه آدم به نسل او نیز سرایت کرد و بنی آدم همگی ذاتاً گنهکار شدند. اما به عقیده ی اسلام این گناه به نسل آدم منتقل نشد لذا انسانها در بَدو تولد همگی پاک و معصوم هستند. به هر روی اسلام‌ستیزان دچار اختلال ذهنی شده امد که مسیحیت را نقد میکنند و سپس نام آن را نقد اسلام میگذارند. (گذشته از استناد به دروغهای شجاع الدین شفا، که باید واقعاً تأسف خورد که آنان به جای استناد به منابع دست اولی به ذهنیات و برداشتهای از خود درآورده ی شجاع الدین شفا استناد میکنند.)

اگر انسان «مختار» است، پس منظور از تأکیدهای مکرر قران برای «از پیش تعیین شده بودن» همه چیز و وجود نوعی مرکز بایگانی بنام «لوح محفوظ» و اصولن «فلسفه تقدیر» چیست؟ اگر انسان «اجبار» داشته و در حوزه ای غیر اختیاری می زید، پس دیگر تدارک مکانهایی بنام «بهشت» و «جهنم» بمنظور پاداش و جزای اعمال انسان در چیست؟! و اصولن سنجش اعمال انسان بر چه مبنایی انجام می گردد و این سنجش در حیاتی کاملن مشخص و از پیش تعیین شده چه کاربردی دارد؟!
این تضاد عمیق سالهاست که از سوی منتقدین به پرسش گرفته شده، بدون آن که هیچ یک از علمای مذهبی تا کنون توانسته باشد پا سخی درخور بدان بدهد. علمای مذهبی، خصوصن روشنفکران مذهبی- نیک می دانند که پاسخگویی به چنین پرسشی مستلزم نادیده گرفتن اصول اساسی و مسلم دین اسلام است – که طی آن دکانداری دین در هر جا به فراخور زمان حکمی از آستین بیرون می‌آورد- ، بنابراین آنان با پیچاندن صورت مسئله و با طرح سئوالاتی دیگر به عوض جواب، عملن از پاسخگویی طفره می روند. این شانه خالی کردن از پرسشهای خردگرایان و فرار از پاسخ دهی با مطرح کردن حکم کلیشه‌ای «در کار خدا و رسولش مداخله نکنید» به منظور به بن بست رساندن پرسش و خاموش کردن عقل نقاد پرسشگر ، – با وجود ریشه ای کهن – تحقیقن نتوانسته و نخواهد توانست انسان خردگرا و کاوشگر را قانع کند، زیرا رشد علم در عصر حاضر و تکاپوی بی وقفه انسان در راه برون رفت از خیل مشگلاتی که بشر تاریخن بدان گرفتار آمده، خودبخود اصول پوسیده مذهبی را به چالش جدی گرفته و نیاز به شفافیت باورهای انسانی را دو چندان کرده است.

همانگونه که پاسخ داده شد، جبر و اختیار امری نسبی است. [مجدداً کلیک کنید!] انسان از طرفی اختیار دارد راه زندگی و عروج و سقوط خود را مشخص کند واز طرفی خداوند به عاقبت و انتهای اختیار انسان آگاهی دارد. چون انسان در ظرف زمان و مکان میگنجد و خدا هم به زمان و مکان احاطه دارد. نسبی بودن این امر همان چیزی است که اسلام‌ستیزان ، از سر دگم‌اندیشی و جزم‌اندیشی، متعصبانه آن را نادیده میگیرند. تناقض مهمی که در رفتار این اسلام‌ستیزان وجود دارد همین است! آنا خود را مخالف جزم‌اندیشی می دانند! اما از سر تعصب همواره از همین روش استفاده میکنند.
از طرفی دیگر مدعی میشوند که 
که هیچ یک از علمای مذهبی تا کنون توانسته اند پاسخی درخور به این پرسش ها بدهند. جالب است ! گویی همه ی کتابهای کلامی و عقیدتی و تفسیری اسلامی را خوانده اند ! و این خود نوعی سفسطه است. سفسطه ی انکار وجودِ آنچه که موجود است! صدها کتاب و مبحث فقط در منابع شیعه وجود دارد که مباحث مربوط به جبر و اختیار را تشریح کرده اند. البته برخی از این مباحث سنگین و نیازمند ذهن فسفی و تفکر عمیق است. اما پاسخ هایی جالب و دقیق فراوان وجود دارد. و این پاسخها نه تنها مستلزم نادیده گرفتن اصول اساسی و مسلم دین اسلام بلکه موجب تقویت مبانی خردمندانه ی مذهب تشیع (اسلام راستین) شده است.
درباره
حکم «در کار خدا و رسولش مداخله نکنید» هم بله ! اگر کسی بخواهد بدون رعایت انصاف و با دگم‌اندیشی متعصبانه و با فکری بسته و ناکارآمد به سراغ تعالیم برود؛ همان بهتر که خاموش بماند! اما قرآن و عترت هیچ گاه عقل بشر را خاموش نکردند. بلکه 80 آیه قرآن و بیش از هزار روایت از پیامبر و اهل بیت در ستایش عقل و دعوت به عقلانیت و خردورزی را در منابع حدیثی داریم.

به این امید که هیچ کس به نام انسانیت ، ریشه های وجدان و حق‌نگری را با تیشه نزند. و به امید هدایت همه ی انسانها (حتی دشمنان اسلام) و به این امید که جهان پر از نور و برکت شود. آمین


[ جمعه 92/12/23 ] [ 12:42 عصر ] [ Smuslim ] [ نظر ]

عشق را در تو یافتم ...

فدای قلب شکسته ات مولا ...

یا حسین

عکس از زیر قُبّـه ی حضرت

اباعبدالله الحسین


[ سه شنبه 92/12/20 ] [ 10:24 عصر ] [ Smuslim ] [ نظر ]

امام زین العابدین علیه السلام :

اى فرزند آدم ! تو تا زمانى که خود واعظ خویش باشى و به محاسبه [اعمال نفس ]خویش پردازى پیوسته در خیر و خوبى به سر خواهى برد.

 

محاسبه


[ سه شنبه 92/12/20 ] [ 9:33 صبح ] [ Smuslim ] [ نظر ]

متن شبهه :

چند شرق و چند غرب؟
یک شرق و یک غرب (سوره 26 آیه 28)، دو شرق و دو غرب (سوره 55 آیه 17) چندین شرق و چندین غرب (سوره 70 آیه40)

پاسخ :

بسیار مرسوم است که دربارة یک حقیقت با نگاه و زاویه‌های متفاوت و بر اساس اعتبارات متفاوت تعبیرهای مختلف به کار رود، مثلاً یک موضوع به اعتبارهای مختلف، تقسیم‌های مختلف بپذیرد و اقسام متفاوت داشته باشد، مثلاً در علم زیست‌شناسی در بررسی گیاهان، اقسامی مختلف برای آنها ذکر می‌شود. گاهی به دو قسم تقسیم می‌شوند گاهی به سه یا چهار و... این نوع تقسیمات بر اساس معیارهای مختلف است و هیچ انسان عاقل حتى اگر دانشمند گیاه‌شناس نباشد، نمی‌گوید که دانمشندان دچار تناقض شده‌اند، مگر اینکه انسانی نسبت به دانشمندان زیست‌شناس، دشمنی داشته باشد و بخواهد به هر شکلی که شده و با مغلطه بر آنها ایراد بگیرد، که چرا یک جا دو قسم ذکر کردید و در جای دیگر چهار قسم و...
در مسئله مشرق و مغرب در آیات قرآن نیز مسئله همین است.
هر یک از تقسیمات بر اساس معیار و لحاظ خاصی است.
نگاهی به آیات شریفه و توضیح :

سوره 26 آیه 28 :

قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ مَا بَیْنهَُمَا إِن کُنتُمْ تَعْقِلُون‏

(موسى) گفت: «او پروردگار مشرق و مغرب و آنچه میان آن دو است مى‏ باشد، اگر شما عقل و اندیشه خود را به کار مى ‏گرفتید... 

توضیح : اینجا که از یک مشرق و مغرب صحبت میکند، مراد آن جنس و ماهیت مشرق و مغرب است که شامل همة مشرق‌ها و مغرب‌های می‌شود. یعنی مثلاً در قرآن می فرماید ای انسان ! یعنی همه ی انسانها ! وفتی هم که اینجا می فرماید پرودگار مشرق و مغرب ، یعنی پروردگار هر مکان و زمانی که مصداق مشرق و مغرب است. هرچند تعدادشان زیاد باشد. 

سوره 55 آیه 17 :

رَبُّ المَْشْرِقَینْ‏ِ وَ رَبُّ المَْغْرِبَینْ‏ِ

او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است.

توضیح : مشرق و مغرب را می توان از نگاهی دیگر به دو مشرق و دوم مغرب تعبیر کرد. با توجه به حداکثر «میل شمالى» آفتاب، و «میل جنوبى» آن، در حقیقت دو مشرق و دو مغرب دارد، و بقیه در میان این دو مى‏ باشند. از آنجا که محور زمین نسبت به سطح مدار آن مایل است و زاویه‌ای در حدود 23 درجه تشکیل می‌دهد، و با همین حال به گرد خورشید می‌چرخد، طلوع و غروب خورشید دائماً متغیر به نظر می‌رسد و از 23 درجه میل اعظم شمالی (در آغاز تابستان) تا 23 درجه میل اعظم جنوبی (در آغاز زمستان) در تغییر است که مدار اول را مدار «رأس السرطان» و مدار دوم را مدار «رأس الجدی» گویند، و این دو مشرق و دو مغرب خورشید است و بقیه مدارات در درون این دو مدار قرار دارند. و چون این دو مشرق و مغرب کامل مشخص است روی آن تکیه شده است.
برخی نیز مقصود آن مشرق و مغرب اعتدالی می‌دانند که در ابتدای بهار و پاییز است.

فَلَا أُقْسِمُ بِرَبّ‏ِ المَْشَارِقِ وَ المَْغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ

سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها که ما قادریم ...  

توضیح : در این آیه مراد تعداد روزهای سال می‌باشد که به تعداد آن مشرق و مغرب داریم، یا منظور مشرق و مغرب هر منطقه است. که به تعداد مناطق در روی زمین مشرق و مغرب داریم. یعنی هر منطقه ای نسبت به منطقه ی دیگر میتواند مغرب یا مشرق باشد. مثلاً ایران ، مشرقِ عراق است. افغانستان هم مشرقِ ایران است. در عین حال ایران مغرب افغانستان ؛ و عراق هم مغرب ایران است. با این تفصیل و با در نظر گرفتن این معیار ، بی نهایت مشرق و مغرب در زمین وجود دارد. گرچه با لحاظ معیارهای دیگر ، این موضوع در بیان تفاوت دارد.


[ شنبه 92/12/17 ] [ 12:58 عصر ] [ Smuslim ] [ نظر ]

متن شبهه :

پیامبران میان اجنه و فرشتگان؟
الله تنها انسانها را به پیامبری بر می انگیزد (سوره 12 آیه 109 و سوره 21 آیه 7-8 و سوره 25 آیه 20-21) اما گویا در میان اجنه و فرشتگان نیزپیامبرانی وجود دارند (سوره 6 آیه 130، سوره 11 آیه 69 و 77، سوره 22 آیه 75و…).

پاسخ :

آیات سری اول :

می فرمایند که ای پیامبر، قبل از تو نیز پیامبرانی - هدایتگرانی - فرستاده بودیم. خوب اولاً هیچ کجای این آیات نگفته است که پیامبران و هدایتگران، فقط از انسانها بودند، و اگر هم این را گفته باشد مخاطب این آیات جامعه بشری بوده است. پیامبری از انسانها برای جامعه بشری (توده ی مردم) ... !

ضمن اینکه واژه ی "رجال" به معنی مردان، در آیات سری اول فقط مربوط به انسانها نیست. بلکه اجنه هم مذکر و مؤنث دارند.

آیات سری دوم :

می فرماید پیامبرانی برای انسانها از میان انسانها و همچنین پیامبرانی از جن برای جنیان فرستاده شد. (گرچه پیامبر خاتم، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم هم مبعوث بر انسانها و هم مبعوث بر اجنه بودند. این استثنایی است که خود قرآن آن را بیان کرده است.) فرشتگان نیز فرستادگان - پیامبران - خدا برای اجرای امور تکوینی جهان و همچنین فرستادگان خداوند برای ابلاغ وحی به انبیاء هستند.

نتیجه :

هیچ تناقضی در آیات فوق وجود ندارد. شبهه‌کنندگان طبق معمول خواستند آیاتی را طبق معمول ، بر اساس نظرات شخصی خودشان تفسیر کنند. گذشته از اینکه مغالطه ای هم در متن شبهه وجود دارد که در آن شبهه‌کننده گفته که الله تنها انسانها را به پیامبری بر می انگیزد در حالیکه در قرآن چنین چیزی وجود ندارد.

مشاهده آیات + توضیحات بیشتر : ادامه مطلب...

[ دوشنبه 92/12/12 ] [ 9:45 صبح ] [ Smuslim ] [ نظر ]

متن شبهه :

آیا پیامبری برانگیخته نشده اند مگر از نژاد هر قوم؟
قرآن میگوید برای هر مردمی پیامبری از میان خودشان برانگیخته ایم (سوره 14 آیه 4) و (سوره 30 آیه 47)، اما هم منابع اسلامی هم منابع دیگر سامی (مسیحی و یهودی) هردو بر سر این که یونس از قومی دیگر بود توافق نظردارند.

پاسخ :

در کلام خدا هیچ تناقضی وجود ندارد ...

در سوره 14 آیه 4 آمده است که هر پیامبر به زبان همان قوم سخن می‌گفت تا مردم ایمان بیاورند :

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَینِ‏َّ لهَُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَن یَشَاءُ وَ یَهْدِى مَن یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُالْحَکِیمُ

ترجمه : ما هیچ پیامبرى را، جز به زبان قومش، نفرستادیم تا (حقایق را) براى آنها آشکار سازد سپس خدا هر کس را بخواهد (و مستحق بداند) گمراه، و هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) هدایت مى‏ کند و او توانا و حکیم است.

و سوره 30 آیه 47 می‌فرماید که ما قبل از تو نیز پیامبرانی به سوی قوم‌هایشان فرستادیم : 

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ رُسُلاً إِلىَ‏ قَوْمِهِمْ فجََاءُوهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُواْ وَ کاَنَ حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ

و پیش از تو پیامبرانى را بسوى قومشان فرستادیم آنها با دلایل روشن به سراغ قوم خود رفتند، ولى (هنگامى که اندرزها سودى نداد) از مجرمان انتقام گرفتیم (و مؤمنان را یارى کردیم) و یارى مؤمنان، همواره حقّى است بر عهده ما!

پس چرا یونس (که از بنی اسرائیل بود) به سوی قوم آشور (نینوا) فرستاده شد؟؟؟؟ پاسخ :

قرآن از قوم آشور به عنوان "قوم یونس" یاد می کند. یعنی یونس به میان آنها رفت و جزئی از آنها شده بود. (به زبان آنها هم سخن می گفت) در سوره 10 آیه 98 می فرماید:

فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إیمانُها إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى‏ حینٍ

چرا هیچ یک از شهرها و آبادیها ایمان نیاوردند که (ایمانشان بموقع باشد، و) به حالشان مفید افتد، مگر قوم یونس، هنگامى که آنها ایمان آوردند، عذاب رسوا کننده را در زندگى دنیا از آنان برطرف ساختیم و تا مدّت معیّنى [پایان زندگى و اجلشان‏] آنها را بهره‏ مند ساختیم.

یعنی یونس چون جزوی از آن قوم شده بود، پس پیامبری از همان قوم محسوب می شد. قرآن نیز به نژاد اهمیت نمی دهد. یعنی همین که یونس بین آنان رفت و برای هدایت آنان تلاش کرد، از همانان محسوب شد (لزومی ندارد که حتماً از نژاد آنان باشد.) و همچنین یونس به زبان آنان نیز سخن می گفت. در نتیجه کلام خدا نقض نشد.

به هر صورت سوره 10 آیه 47 نفرمود که پیامبران باید از نژاد همان قوم باشند، همین که به سوی آنان برود و با آنان باشد و جزو آن قوم شوند هم کفایت می کند. (که چنین هم بود.)



[ یکشنبه 92/12/11 ] [ 10:47 صبح ] [ Smuslim ] [ نظر ]

متن شبهه :

ازدواج با زنان فرزندخوانده؟
مسلمانان میتوانند با زنان فرزندخوانده هایشان که از فرزندخوانده هایشان طلاق گرفته اند ازدواج کنند (سوره 33 آیه 37) اما مسلمانان نمیتوانند پسری را به پسرخواندگی بگیرند (سوره 33 آیه 4-5).

پاسخ + افشای دروغی که در متن شبهه وجود دارد :

در این دو آیه هیچ تناقضی وجود ندارد. بلکه این دو آیه تکمیل کننده و تأیید کننده ی همدیگرند. اما شبهه کنندگان یا دروغ - که در ادامه افشا می شود - می خواهند بین آیات قرآن اختلاف بیندازند! حال بررسی می کنیم : سوره 33 آیه 37 می فرماید که ازدواج با زنِ مطلّقه ی فرزندخوانده جایز است. یعنی اگر انسانی ، کودکی را بزرگ کند، و آن کودک وقتی بزرگ شد، ازدواج کند و بعد از همسرش جدا شود (طلاق)، در این هنگام آن مرد می تواند با زنِ مطلقه ی فرزندخوانده اش ازدواج کند. (البته با رعایت شرایط ازدواج، مثل رضایت زن و مرد به ازدواج) به هر صورت این مسئله خلاف عقل نیست. و با سوره 33 آیه 4-5 تناقضی هم ندارد. چون این دو آیه می فرماید که فرزندخواندگان، فرزندان واقعی انسان نیستند. (چون ازدواج با زنِ فرزند واقعی حرام است. یعنی پدرشوهر نمی تواند با عروس خود ازدواج کند. اما اینجا بحث فرزندی نیست. بلکه بحث فرزندخواندگی است که ازدواج جایز است.)

به هر صورت در این شبهه نیز دروغی آشکار وجود دارد. شبهه کنندگان گفته اند : مسلمانان نمی توانند پسری را به پسرخواندگی بگیرند ! در حالی که هیچ جای قرآن چنین چیزی نمی گوید. بلکه می فرماید :

خداوند، فرزندخوانده‏ هاى شما را فرزند حقیقى شما قرار نداده است این سخن شماست که به دهان خود مى ‏گویید. امّا خداوند حقّ را مى‏ گوید و او به راه راست هدایت مى‏کند.
آنها را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خدا عادلانه ‏تر است و اگر پدرانشان را نمى ‏شناسید، آنها برادران دینى و دوستان شما هستند امّا گناهى بر شما نیست در خطاهایى که از شما سرمى ‏زند (و بى‏ توجّه آنها را به نام دیگران صدا مى‏ زنید)، ولى آنچه را از روى عمد مى‏ گویید (مورد حساب قرار خواهد داد) و خداوند آمرزنده و رحیم است.

روشن است که سرپرستی از یتیمان و قبول کردن آنان به "فرزندخواندگی" نه تنها ممنوع نیست. بلکه امری است که در قرآن و سنت تأکید فراوان بر آن شده است و خود پیامبر هم کسانی را به فرزندخواندگی پذیرفته بودند و آنان را بزرگ کردند. اما قرآن می فرماید که فرزندخواندگان، فرزندان واقعی شما نیستند و آنان را به نام خود نخوانید بلکه بگذارید تا هویت واقعی آنان روشن بماند.


[ شنبه 92/12/10 ] [ 9:19 صبح ] [ Smuslim ] [ نظر ]
   1   2      >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم ، در پی جبران گذشته ام ، در این تارنما بیان خواهم کرد که چرا به اسلام بازگشتم ؟ چرا مذهب شیعه را انتخاب کردم ؟ بدین امید که پروردگارم قلم عفو بر گذشته ام بکشد .
امکانات وب