چرا دین اسلام و مذهب شیعه را انتخاب کردم ؟ |
ذهن بشر محدود و خداوند ( حقیقت مطلق ) نامحدود است . با توجه به کاستی های ذهن بشر در گذر تاریخ و حتی در حال حاضر ، خداوند بسیاری از مفاهیم را در قالب تمثیل و زبان نمادین ( سمبلیسم ) بیان کرده است. و از طرفی خود قرآن ( سوره آلعمران آیه 7 ) بیان می دارد که برخی از آیا قرآن محکم و صریح اند و برخی دیگر متشابه ( به صورت تمثیلی با نمادین یا ... ) هستند. یعنی اصل بر محکمات است. در قرآن و عترت ، جسمانیت خداوند به صراحت رد شده است پس این مسئله اصل است . همچنین روشن است که خداوند فراتر از زمان و مکان است. یعنی به تبع نفی جسمانیت ، مکان داشتن خداوند هم مردود است. اما درباره ی عرش و مسائل جانبی نکاتی وجود دارد که به عرض می رسد. برخی می گویند که بنا بر قرآن خداوند بر عرش نشسته است !! در حالیکه می دانیم این سخن دروغی از سوی مخالفین اسلام است . در هیچ آیه ای از قرآن نیامده است که خداوند بر عرش نشسته است. بلکه سخنان قرآن و عترت درباره ی عرش کاملاً معقول و جالب توجه است : عرش در لغت به معنی تخت قدرت و یا تخت پادشاه است. ابن منظور در فرهنگنامه لسان العرب میگوید: « العَرْش: سریر الملِک » و بر اساس معنی اصطلاحی عرش نماد قدرت و جلالت و هیبت حاکم هستی ، و پادشاه مطلق جهان یعنی خداوند است. فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ الرضا ع الْعَرْشُ اسْمُ عِلْمٍ وَ قُدْرَةٍ وَ عَرْشٍ فِیهِ کُلُّ شَیْءٍ یعنی : امام رضا (ع) فرمودند : عرش نام علم و قدرت خداوند است که هرچیزی در آن است. الکافی ( مؤلف : شیخ محمد بن یعقوب کلینی الرازی ، قرن 4 ) ج 1 ص 130 – 131 ، انتشارات داراکتب العلمیة تهران ، 1365 هـ ش با این مقدمه می رسیم به عرش در قرآن : الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى همان خداوند بخشنده اى که بر عرش مسلّط است . روشن است که خداوند بر عرش ( خزینه ی قدرت و علم و جلال ) مسلط است. یعنی قدرتمندترین و داناترین است. استوی هم به معنی تسلط داشتن و بر چیزی مالکیت داشتن است نه نشستن. متأسفانه برخی از مخالفین از روی غرض ورزی عبارت «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى » را به صورت « خداوند بر عرش نشست » معنی کرده اند که درست نیست . بلکه معنی درست این گونه است : « خداوند بر عرش مسلط شد و یا تحت مالکیت گرفت. » فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَریم پس برتر است خداوندى که فرمانرواى حقّ است. معبودى جز او نیست و او پروردگار عرش کریم است. رَفیعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاقِ( 15 غافر ) او درجات بندگان صالح را بالا مىبرد، او صاحب عرش است، روح (مقدّس) را به فرمانش بر هر کس از بندگانش که بخواهد القاء مىکند تا مردم را از روز رستاخیز بیم دهد. در این آیه نیز خداوند صاحب عرش است. همچنین خداند در قرآن با لقب « ذُو الْعَرْشِ الْمَجیدُ » یعنی صاحب عرش و داراى مجد و عظمت نامیده شده است. اما حمله عرش الهی توسط ملائکه : وَ الْمَلَکُ عَلى أَرْجائِها وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَة ( قرآن ) فرشتگان در اطراف آسمان قرار مى گیرند و آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته بر فراز همه آنها حمل مى کنند. توضیح امام رضا درباره ی این آیه : امام پس از اینکه فرمودند عرش نام علم و قدرت خداوند است که هرچیزی در آن است ، فرمودند : خداوند در قرآن حمل عرش را به برخی از مخلوقات – از جمله ملائکه – نسبت داد. چون برخی از مخلوقات با حمل عرش، بندگی خداوند را به جا میآورند. ( یعنی منظور از حمل عرش ، همان عینیّت بخشیدن به علم و قدرت خداوند است. یعنی علم و قدرت خداوند را در جهان پیاده می کنند. چون هرچیزی در جهان سببی دارد. عاملی دارد. مقدمات و اسباب و وسایطی دارد. مثلاً باران یکی از نعمتهای خداست اما خداوند همین نعمت را در طبیعت با واسطه و بر اساس یک برنامه فرو می بارد. پس افعال الهی در جهان از طریق اسباب و مسببات به انجام می رسد. عینیّت بخشی و اجرای علم و قدرت الهی در این جهان و آن جهان توسط ملائکه یا قوایی صورت می پذیرد که همگی تحت امر خداوند هستند. ) یعنی : خداوند بر عرش مسلط است. و هر که آن را حمل می کند و هرکه پیرامون آن است خداوند آنها را به حرکت در می آورد ( حمل عرش به امر و خواست خداوند است ) و خداوند محافظ آنان است. همنین در قرآن : آیه 7 هود : وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ او کسى است که آسمانها و زمین را در شش دوره آفرید و عرش او، بر آب قرار داشت ( بخاطر این آفرید ) تا شما را بیازماید که کدامیک عملتان بهتر است! و اگر (به آنها) بگویى: «شما بعد از مرگ، برانگیخته می شوید ، مسلّماً کافران مى گویند: این - سخنان محمد - سحرى آشکار است. [ یکشنبه 92/6/31 ] [ 5:42 عصر ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
ذهن بشر محدود است و خداوند – حق مطلق – نامحدود. لذا ذهن انسان توان درک حقیقت مطلق به همان صورتی که هست را ندارد. به همین علت در ادبیات دینی و آموزه های الهی از زبان نمادین بهره برده می شود. همچنین برخی آیات قرآن محکم و صریح و برخی نیز متشابه هستند : هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ ( قرآن کریم ) به هر روی در قرآن آیاتی وجود دارد که جسمانیت خداوند را نفی می کند : 103 الأنعام : لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ چشمها او را نمى بینند و او بینندگان را مى بیند. او دقیق و آگاه است. نکته : هر جسمی قابل دیدن است ، لیکن آنچه قابل دیدن نیست جسم هم نیست . 159 صافات : سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ 190 صافات : سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُون 82 زخرف : سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ یعنی خداوند برتر از آن چیزی است که توصیف کنند. نکته : هر جسمی برای بشر قابل توصیف است ، پس آنچه توسط بشر قابلیت توصیف ندارد ؛ جسم نیست. 11 شورى : لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیر او خداوندی است که مثل و مانندی ندارد ، شنوای بینا است. نکته : هر جسمی مثل و مانند دارد ، پس آنچه شبیه ندارد جسم نیست . الأعراف : 143 وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ هنگامی که سران بنی اسرائیل از موسی درخواست کردند تا خدا را به آنان نشان دهد ، موسی که از لجاجت این قوم به ستوه آمده بود از خداوند کمک خواست ، خدا هم فرمود : « لَنْ تَرانی » یعنی هرگز مرا با چشم مشاهده نخواهید کرد.جالب است که حرف « لن » به معنی نفی مطلق است . پس خداوند مطلقاً با چشم سر قابل دیدن نیست. همچنین در مکتب تشیع صدها روایت معتبر وجود دارد که صراحتاً جسمانیت خداوند را نفی می کند، از جمله 8 روایت را شیخ ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی رازی در اصول کافی ، باب توحید ، باب النهی عن الجسم و الصورة ، بیان داشته است از پیامبر و ائمه که خداوند جسم نیست : الکافی ، ج 1 ص 104 انتشارات دارالکتب الاسلامیه تهران ، 1365 همچنین برخی از فرق مسلمین در گذر تاریخ معتقد به جسمانیت خداوند بودند که این فرقه به مجسّمة معروف بودند که از سوی امامان شیعه و اکثر رهبران اهل تسنن مورد انتقاد واقع شدند.
و حتی علمای مذاهب اسلامی مخصوصاً شیعه کتابها و مقالات فراوانی در رد باورهای این گروه نوشتند. برای مثال : سیدبن طاوس ، الطرائف، ج 2 ص 345 ، چاپخانه خیام قم، 1400 هجرى قمری مخالفین کدام آیات قرآن را دالّ بر جسمانیت خداوند می گیرند ؟ آیه « یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ » یعنی دست خداوند بالاتر از دست دشمنان است . برخی این آیه را دست آویزی قرار داده اند تا چنین بگویند که خداوند دست دارد ! پاسخ این افراد این است که همانگونه که گفته شد این آیات در مقام تمثیل و تشبیه اند . دست نماد قدرت و تمکّن است. یعنی قدرت خداوند برتر از قدرت آنان است. در زبان فارسی هم چنین می گوییم : « دست بالای دست زیاد است. » یا « دستم تنگ است یا بسته است. » یعنی تمکّن و توان ندارم . همچنین : قالَ یا إِبْلیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالینَ خدا به ابلیس فرمود : اى ابلیس، چه چیزی باعث شد که به موجودى که با دستانم آفریدم سجده نکنى؟ آیا تکبر ورزیدی یا از فرشتگان بلند رتبه عالم قدسی بالاتر بودى ؟؟؟ برخی نیز این آیه را دلیل بر « دست داشتن خداوند » و در نتیجه جسمانیت خداوند دانسته اند که البته روشن است این برداشت ها نوعاً مغرضانه و متحجرانه است. همانطور که گفته شد دست در اکثر قریب به اتفاق زبان ها و فرهنگها نماد قدرت و تمکّن و توانایی است. منظور از دستان ( و یا دو دست ) همان قدرت کامل و اراده و اختیار مطلق خداوند است. موضوع دیگر: برخی از مخالفین اسلام از روی تعابیر غرض ورزانه و بی اساس می گویند که بنا بر متن قرآن، الله ساق پا دارد !!! در حالیکه روشن است این سخن دروغی شگفت انگیز از سوی دشمنان اسلام است. در قرآن دو مرتبه از واژه ی ساق استفاده شده است و هر دو بار در باره ی انسانها است نه خداوند. بدین صورت که گنهکاران در هنگام عذاب ساقهایشان در هخم پیچیده می شود. ( کنایه و ضرب المثلی در زبان عربی برای نشان دادن اوج سختی و رنج ) ممکن است برخی بگویند که قرآن خداوند را شیء دانسته است پس خداوند از دید قرآن جسم است ! پاسخ : بگو « بالاترین گواهى، گواهى کیست؟ » بگو : «خداوند، گواه میان من و شماست. این قرآن بر من وحى شده، تا شما و تمام کسانى را که این قرآن به آنها مى رسد، بیم دهم. آیا براستى شما گواهى مى دهید که معبودان دیگرى با خداست؟!» بگو: «من هرگز چنین گواهى نمى دهم». بگو اوست تنها معبود یگانه و من از آنچه براى او شریک قرار مى دهید، بیزارم ... اما به راستی خداوند شیء است ؟ آیا هر شی ای جسم است ؟؟؟ پاسخ : شی ء در عربی به معنی چیز است . مادی باشد یا معنوی . جسمانی باشد یا فراتر از جسم . دلیل : آیه 101 المائدة : یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلیمٌ اى کسانى که ایمان آورده اید، از چیزهایى نپرسید که اگر براى شما آشکار گردد، شما را ناراحت مى کند. و اگر به هنگام نزول قرآن، از آنها سؤال کنید، براى شما آشکار مى شود. خداوند آنها را بخشیده است. و خداوند، آمرزنده و بردبار است. می بینیم که اشیاء جمع شی ء در این آیه به مفاهیم فراتر از ماده هم تسرّی کرده است. همچنین : آیه 155 البقرة : وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، و کاهش در مالها و جانها وثمرات ، آزمایش مى کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان ... می بینیم که شی ء به معنی چیز ( مادی و غیر مادی ) است . ترس منشأ روانی دارد . پس شیء لزوماً دال بر جسمانیت و ماده بودن نیست. [ یکشنبه 92/6/31 ] [ 5:35 عصر ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
معنی لغوی : ابن منظور یکی از بزرگترین لغت شناسان عربی ، در کتاب بزرگ « لسان العرب » ذیل ماده غزو می گوید : غزو ( که ریشه ی غزوه است ) به معنی طلب کردن ، خواستن ، آهنگ چیزی کردن است . متن عربی : غَزَا الشیءَ غَزْواً: أَرادَه و طَلَبَه. و غَزَوت فُلاناً أَغْزُوه غَزْواً. و الغِزْوَة: ما غُزِی و طُلِبَ همچنین در ادامه : الغَزْوُ : القَصْدُ، و کذلک الغَوْزُ، و قد غَزاهُ و غازَهُ غَزْواً و غَوْزاً إِذا قَصَدَه. و غَزَا الأَمرَ و اغْتَزَاه، کلاهما: قَصَدَه و همچنین غزوة مصدر مرّه از باب غزو است یعنی یک بار قصد کردن : إِذا قیل غَزْوَةٌ فهی المَرَّةُ الواحدة من الغَزْو مسئله ی دیگر این است که مخالفین مدعی هستند که پیامبر راهزنی می کرد ( ! ) منظورشان به کدام حادثه تاریخی است ؟؟؟ جنگ بدر ؟ ماجرای جنگ بدر چه بود ؟ پس از اینکه مسلمانان توسط بت پرستان مکه مورد شکنجه و اذیت قرار می گرفتند ، تصمیم گرفتند به مدینه مهاجرت کنند ، پس از مهاجرت مخفیانه ی مسلمانان از مکه به مدینه ، سران مشرکین به خانه های مسلمانان حمله کردند و اموال باقی مانده ی مسلمانان - که در خانه هایشان جا مانده بود - را غارت کردند و زمین ها و خانه های را غصب نمودند . پس از مدتی پیامبر از این مسئله با خبر شد و مدتی بعد کاروانی تجاری که حامل اموال همان سران مشرکین مکه بود به سوی شام در حرکت بود که از کنار مدینه عبور می کرد ، پیامبر وقتی از این مسئله مطلع کردید دستور داد تا برای باز پس گیری اموال خود به کاروان مشرکین حمله کردند . روشن است که پیامبر معادل اموال خود و مسلمانان را از بت پرستان پس گرفتند . حال آیا به راستی پس گرفتن اموال خود از غاصب ، ولو به زور اشکالی دارد ؟ وقتی ستمگران و سران مکه حاضر نبودند اموال مسلمانان را با زبان خوش پس دهند ؛ راه بهترین جز توسل به زور وجود داشت ؟ لینک مرتبط : ایستادگی در برابر ظلم و ستم ، دستور صریح اسلام [ یکشنبه 92/6/24 ] [ 12:22 عصر ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
یکم : اسلام در میان تمامی ادیان و مکاتب برترین و بالاترین جایگاه را برای زن قائل شده است و این امری است که از قرآن وسنت اثبات شده است . کلیک کنید. دوم : یک اصل منطقی و عقلانی وجود دارد که اگر کسی تکلیفی بر گردن دیگری نهاد ، می بایستی امکانات و لوازم انجام آن تکلیف را نیز در اختیار او قرار دهد. مثلاً کسی که شخصی را مکلّف به ساخت خانه ای برای خود می کند ، باید مصالح یا هزینه ی آن کار را نیز به او بدهد. خداوند که منشأ عقلانیت و حکمت است ، بر اساس طبیعت جسمانی و روانی مردان ، امور اقتصادی و معیشت خانواده را بر عهده ی آنان – مردان - نهاد. بر اساس اصل فوق ، خداوند بر خود لازم دید که امکانات و لوازم انجام این تکلیف را نیز به مردان بدهد ، یکی از این امکانات ، علاوه بر قدرت جسمی ، درآمدهای جانبی همچون ارث است. به طور خلاصه : چون وظیفه و کارکرد اقتصادی مرد در خانواده بیش از زن است ، حقوق و مزایای وی نیز بیشتر است. سوم : اگر منصفانه و با دیدی عمیق بنگریم در می یابیم که « دو برابر بودن ارث مرد نسبت به ارث زن » نه تنها ظلم به زنان نیست بلکه شاید ظلم به مردان باشد ! که البته چنین هم نیست . توضیح : همانطور که گفته شد وظیفه ی اقتصادی و معیشت در خانواده بر عهده ی مرد است ، یعنی مرد موظّف است که درآمد خود را صرف خانواده کند ، اما زن همچین وظیفه ای ندارد ، یعنی اگر زن درآمدی دارد می تواند برای خود نگه دارد و برای شوهر یا … خرج نکند . با این حساب سهم مرد بین اعضای خانواده اش تقسیم می شود اما سهم زن برای خودش می ماند . یعنی مرد باید سهم خود را خرج چند نفر یعنی همسر و فرزندانش کند اما ارثی که زن می برد فقط برای خودش است . چهارم : زنان همواره تحت اصل « مهریه » از مردان طلبکار هستند . یعنی حق و حقوقشان در خانواده محفوظ است. گرچه در ارث کمتر از مردان سهم می برند اما تحت عنوان مهریه که می تواند محافظ حقوق و شخصیتشان باشد از حق مردان سهم دارند. پنجم : در فقه اسلامی و در مواردی جزئی ، گاهی سهم ارث زن مساوى سهم مرد است و گاهى کمتر از آن و زمانى نیز بیشتر از سهم مرد قرار دارد. اینچنین نیست که در تمام انحاء ارث سهم زن کمتر از سهم مرد باشد. مواردى که زن همتاى مرد ارث مى برد و نه کمتر از آن ، عبارت است از : پدر و مادر میت : در صورتى که میت فرزند داشته باشد که هر کدام از والدین یک ششم سهم مى برند و سهم پدر در خصوص فرض مزبور از مال فرزند، بیشتر از سهم مادر نیست . ششم : نکته قابل توجه آن که گرچه خداوند تمام قوانین حقوقى را برابر حقوق فطرى تنظیم و تدوین فرموده است تا زمینه شکوفایى گنجینه هاى درونى جامعه بشرى فراهم گردد، لیکن در پایان آیه ارث ، دو اسم از اسماى حسناى الهى را یاد آور مى شود که هماهنگى نظام تشریع و تکوین را در خاطره ها احیا نماید و آن این است که در پایان آیه یازده سوره نساء که عهده دار برخى از ارث هاى متفاوت مى باشد، چنین فرموده است : ان الله کان علیما حکیما یعنى شما از علم و حکمت کافى برخوردار نیستید تا راز تفاوت را که در هسته مرکزى عدل نهفته در آن جستجو کنید، لیکن خداوند آگاه و حکیم است همه علل تساوى و عوامل تفاوت را جمع بندى نموده و بر مدار حکمت آنها را به صورت مواد معتدل حقوقى روانه مى فرماید، تا مسائل در سنت و مانند آن از تفریط جاهلیت کهن و از افراط جاهلیت جدید و مدرن مصون بماند. [ یکشنبه 92/6/24 ] [ 11:48 صبح ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
یکی از روایات معتبر که حداقل چهل سند مجزّآ از شیعه و سنی بر آن وجود دارد ، حدیثی از پیامبر اکرم حضرت محمد ( صلی الله علیه و آله ) است که فرمودند : کسب علم و دانش بر هر مسلمانی واجب است . چه اینکه الله جویندگان دانش را دوست می دارد. سند : الکافی ( مؤلف : ابوجعفر محمد بن یعقوب الکلینی الرازی ) ، ج 1 ص 30 ، انتشارات دارالکتب العلمیه تهران 1365 هجری شمسی متن عربی روایت : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ أَلَا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ
لینک مرتبط : اسلام و دانش [ سه شنبه 92/6/19 ] [ 5:33 عصر ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
[ سه شنبه 92/6/19 ] [ 4:0 صبح ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
جناب آقای سلمان حدادی تا چند سال پیش مبلغ وهابیت بود اما روضه ی حضرت سیدالشهدا(ع) تحولی در او ایجاد می کند و نسبت به وهابیت دلسرد می شود و به تحقیق ادیان گوناگون رو می آورد. پس از چهار سال پژوهش، با پی بردن به حقانیت تشیع، به این مذهب می گرود. تغییر مذهب، فشارهای بسیار سخت برایش داشته است. فشارهایی مالی و جانی که مشابه آن را باید در افسانه ها جستجو کرد.مصاحبه ی ایشان با شبکه ولایت ، و بیان سختی هایی که در راه رسیدن به مذهب تشیّع متحمل شده اند ( صوتی و تصویری ) : کلیک کنید.
تصویر ایشان پس از گرایش به تشیع :
آدرس وبلاگ ایشان : http://salman-haddadi.blogfa.com/ متن مصاحبه ایشان ؛ با تشکر از سایت مکتوب : ادامه مطلب... [ چهارشنبه 92/6/13 ] [ 12:6 عصر ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
خلاصه ی مقاله : شیعیان معتقدند آیه 55 سورع مبارکه مائده « إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ » دال بر حقانیت ولایت و خلافت علی بن ابی طالب است. در منابع روایی اهل تسنن نیز این مضمون تأیید شده است. در ادامه مطلب و در متن کامل مقاله اسناد منابه روایی اهل تسنن ذکر می گردد + دلایلی از خود آیه + دلایل عقلی [ پنج شنبه 92/6/7 ] [ 8:30 عصر ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
در قرآن ، سوره الضحی آمده است که خداوند به پیامبر اعظم می فرماید : أَ لَمْ یجَِدْکَ یَتِیمًا فََاوَى وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدى یعنی : آیا پروردگار ، تو را یتیم نیافت و پناهت نبخشید ؟ و آیا چنین نبود که ره به جایى نمىبردى و او تو را هدایت نمود ؟ برخی اسلام ستیزان ( که نابودی شان نزدیک است ) برداشت ناشی از ذهن بیمار خود را دست آویزی برای گمراه خواندن اشرف کائنات ، خاتم الانبیاء محمد رسول الله ( صلی الله علیه و آله ) قرار داده اند . در حالیکه اولاً آیه قرآن به صراحت میگوید خداوند تو را هدایت کرد . در ثانی به گفته ی علامه طباطبایی مراد از" ضلال" در اینجا گمراهى نیست بلکه مراد عدم هدایت است، یعنی اگر هدایت خدا نباشد تو و هیچ انسانى دیگر هدایت به راه درست نمی شوید ، مگر به وسیله خداوند ، پس وجود مبارک رسول خدا ( ص ) هم با قطع نظر از هدایت خداوند ، ضالّ و بى راه بود، هر چند که هیچ روزى از هدایت الهى جدا نبوده و از لحظهاى که خلق شده بود ملازم با آن بود ، در نتیجه آیه شریفه در معناى آیه زیر است، که مىفرماید « ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ » و از همین باب است کلام موسى که بنا به حکایت قرآن کریم از آن جناب گفته بود « فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ »، یعنى هنوز به هدایت رسالت اهتداء نشده بودم. نگاه کنید به : علامه سید محمد حسین طباطبایى ، المیزان فى تفسیر القرآن ، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم ، چاپ پنجم ، ج 20 ص 310 [ شنبه 92/6/2 ] [ 7:20 صبح ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |