چرا دین اسلام و مذهب شیعه را انتخاب کردم ؟ |
بسم الله الرحمن الرحیم
[ یادداشت ثابت - جمعه 93/8/3 ] [ 4:52 عصر ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
آقای عیرانی (ایرانینما) که اومدید در خصوصی فحش دادید، دلیل فحاشی شما فقط و فقط دو چیز است! 1. ذات شما که ناشی از خویدوده است! 2. ناتوانی از پذیرش حق که آن هم فرع بر مورد اول هست! افرادی مانند شما نمیتونن مسلمان باشند! (نه اینکه نخواید! بلکه نمیتونید). پس همان بهتر که لامذهب (لامصّب) بمونید و در آتش خشم و عقده خود بسوزید. اگر سر سوزنی دلیل منطقی و عقلانی داشتید و اهل فکر کردن بودید هیچ وقت فحاشی نمیکردید. ولی چون برای وضعیت اسفناک و ناهنجاریهای ذهنی خودتون دلیلی ندارید، فحش میدید. به هر حال هر وقت مثل آدمیزاد نظر دادید، دیدگاهتون منتشر میشه وگرنه برید بین همان لامصبها و بیدینها خود رو تخلیه کنید. هر چند هیج وقت تخلیه نمیشوید، و حتی پس از مرگ هم این عقده با شما خواهد بود. [ دوشنبه 94/3/11 ] [ 6:10 عصر ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
خالد بن ذکوان از ربیع دختر معوذ بن عذراء روایت کرد: پیامبر اکرم پس از مراسم زفاف من، بر من وارد شد و بر بستر من نشست؛ مانند این لحظه که تو نشستهای. دختران جوان دف میزدند... وقتی یکی از آنان گفت: میان ما پیامبری است که میداند فردا چه واقع خواهد شد؛ پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: این را رها کن و همان را بگو که قبلاً میگفتی! سند: صحیح البخاری، بخاری، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، 1402ق، ج6، ص137. سؤال از بزرگان اهل سنت! با این روایات جعلی میخواستید چه چیز را ثابت کنید؟ نشستن پیامبر در مجلس زنانه عروسی؟! از قدیم الایام، خواستید خوراک به امثال سلمان رشدیها بدهید؟ [ یکشنبه 94/3/3 ] [ 9:58 صبح ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
ابن تیمیه، مدافع همیشگی بنیامیه در دفاع از یزید و تبرئه وی از این ننگ ابدی در دفاعی جانانه و تمام قد از یزید میگوید: «یزید نه تنها قصد بیاحترامی به حسین را نداشته و دستور کشتن او را صادر نکرده، بلکه بر اساس وصیت پدرش او را اکرام نموده و مقام او را شامخ میدانسته است.» و یا در جای دیگر میگوید: «یزید دستور کشتن حسین را نداده و به آن راضی هم نبوده، بلکه از چنین رویدادی متاثر گشته و اظهار تاسف نموده و به همینرو، حتی اجازه نداد سر حسین نزد او فرستاده شود. سند: منهاج السنة النبویة، ابن تیمیه، مؤسسه قرطبه، مصر، ج 4، ص 557. [ یکشنبه 94/3/3 ] [ 9:28 صبح ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
حدیث در منابع اهل سنت را بنگرید!
ابن عباس نقل میکند: در سفری پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) آوازخوانی دو مرد را شنید... پس پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) پرسید: کیستند. به ایشان گفتند: معاویه و عمروعاص. پس رسول خدا فرمود: خدایا! آنها را گرفتار فتنه کن و در آن واژگون نما و به سختی به سوی آتش دوزخ بینداز. سند : معجم الکبیر، طبرانی، دار إحیاء التراث العربی، ج11، ص32. البته برخی از عزیزان در منابع روایی اهل سنت، این روایت را آوردند ولی نام معاویه و عمروعاص را حذف کردند!
یزید بن ابیزیاد از ابابرزه نقل میکند: در سفری همراه با پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) بودیم که آوازخوانی دو مرد را شنید... پس پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: نگاه کنید که این دو نفر کیستند. گفتند: فلانی و فلانی. پس رسول خدا درباره آن دو فرمود: خدایا! آنها را گرفتار کن و واژگون نما و به سختی به سوی آتش دوزخ بینداز. سند: مسند احمد، احمد بن حنبل، بیروت: دارصادر، ج4، ص421. [ یکشنبه 94/3/3 ] [ 9:12 صبح ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
[ جمعه 93/8/2 ] [ 7:38 عصر ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
"کسی که میخواهد زنده بماند باید مبارزه کند و کسی که دست از مبارزه بردارد آن هم در جهانی که هستی آن وابسته به مبارزه کردن است لایق زنده ماندن نیست ." [ چهارشنبه 93/7/9 ] [ 2:6 عصر ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
متن شبهه:
پاسخ : آنچه از پاسخ به ادعاهای شبهه کنندگان روشن شد این است که در قرآن ابداً تناقضی وجود ندارد. نه تناقض و نه ناهمسازی و نه حشو و نه اشتباه. در این پاسخها تبیین نمودیم که اسلام ستیزان برداشتهای عجیب و ابلهانه خود را به قرآن تحمیل میکنند و با آمیختن رطب و یابس در هم، و با سفسطه و دستکاری در ترجمهها، برداشتهای خود از قرآن را نقد میکنند و نام این کار را نقد قرآن میگذارند. این اینکه چنین افراد نابکاری دشمنان قرآن هستند، خود معجزه قرآن نیست ؟! بس کن سخن از ترک و عجم، تازى و تاتار کاین داعیه را نیست کس امروز خریدار [ چهارشنبه 93/6/26 ] [ 8:42 صبح ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
متن شبهه:
پاسخ: شبهه کننده در همین ابتدای کار، فرعونها و طاغوتهای تاریخ را تبرئه (منزّه) و قرآن را مبدع ماکیاولیست مینامد. در حالیکه ابن شبههکنندگان خود به طریق ماکیاولیسم گام برمیدارند. در این 70 مورد شبهه بارها دروغ از آنان شنیده شد. بارها برداشتهای ناقص خود را به قرآن تحمیل کردند و سپس برداشتِ خود را نقد کردند و نامش را نقد قرآن نهادند! آیا اینها رفتارهای ماکیاولیستی نیست؟!!!! قرآن نه تنها ماکیاولیسم را تأیید نمیکند، بلکه به رعایت عدالت و انصاف، حتی در میدان جنگ دستور میدهد. حتی وقتی ابراهیم فرزند کوچک حضرت محمد (ص) از دنیا رفت، همان زمان "خورشید گرفتگی" رخ داد. مردم گفتند: خورشید در غم درگذشت ابراهیم گرفت ! [اینجا اگر خود این شبههکنندگان و پیروان ماکیاولیسم بودند، میگفتند: بله ! خوشید به خاطر من غمگین شد و گرفت] اما پیامبر مردم را دور خود جمع کردند و فرمودند: "این خورشید گرفتگی نشانه ای از نشانههای خداست و ربطی به درگذشت فرزند من ندارد." این نشان میدهد که پیامبر بر خلاف دشمنان اسلام، از سیاست دروغ و فریب استفاده نمیکردند. درباره سخن عمر بن خطاب هم منظور او برای ما قابل قبول نیست! منظور عمر این بود که همه کتابها غیر از قرآن باطل است! اما ما این را قبول نداریم. قرآن میفرماید که همه چیز در لوح محفوظ ثبت است. ما معتقدیم که منظور از لوح محفوظ، همان قرآن ناطق است. یعنی حقایقی که در قلب پیامبر و امامان است. قرآن کاغذی حجت است. اما به قرآن ناطق نیاز دارد. اما ادامه شبهه:
قرآن بر اساس شرایط حکم میدهد. مثلاً جایی است که دشمن شما، با آرامی با شما گفتگو میکند. در این هنگام شما مجاز به خشونت نیستید. اما اگر دشمن شما دست به اسلحه برد شما هم حق دارید دست به اسلحه ببرید. اینجا هم همین است. در دین اجبار نبود و نیست. حق روشن است. باطل هم مشخص است. مسلمان وظیفه دارد پیامش را ابلاغ کند و پیام خدا را به جهان برساند.
اینجا هم حکم آیه اول نقض نشده است. قرآن نگفته اهل کتاب (پیروان ادیان آسمانی) را به زور مسلمان کنید. بلکه گفته است اگر آنان خدا و معاد را انکار کردند و به دشمنی با حقیقت پرداختند، با آنان بجنگید تا تحت تسلط شما باشند و خراجگذار شما شوند. (جزیه دهند). نهایت این آیه این است که آنان را تحت تسلط خود بگیرید. نه اینکه به زور مسلمانشان کنید. البته از دید فقه شیعه (اسلام حقیقی)، اجرای این آیه (جهاد ابتدایی) نیاز به حکم امام معصوم دارد و هرکسی نمیتواند خودسرانه کاری کند. امام معصوم هم بر اساس شرایط و نیازها و ضرورتها چنین دستوری میدهد.
بله. تا وقتی که کافران (از گروه های مختلف) علیه اسلام دست به اسلحه نبردند، رفتار پیامبر با آرامش بود. اما وقتی دشمن دست به اسلحه برد، خدا هم حکم داد که مثل خودشان با آنها رفتار کنید. مشت در مقابل مشت، تیغ آخته در مقابل تیغ آخته ... آن دسته از کفار که که اصلاح پذیر نیستند یا علیه مسلمانان جنگ به راه بیاندازند (محاربه) یا تبلیغ سوء علیه اسلام کنند و حاضر به تغییر رفتار هم نباشند، خونشان مباح است و ما از این حکم حمایت میکنیم. وجود برخی مضر است. همانگونه که بی دینها انسان را جزوی از طبیعت میدانند و معتقدند که موجودات مضر باید حذف شوند، ما نیز همین اعتقاد را داریم و معتقدیم که موجوداتی که برای برقراری عدالت مضر هستند، باید حذف شوند. اولویت با هدایت و نجات است، اما اگر کسی نخواهد نجات یابد، باید حذف شود. تا هم جامعه آسیب نبیند و هم خود آن فاسق گناه بیشتر نکند و بیشتر در نکبت فرو نرود. [ چهارشنبه 93/6/26 ] [ 8:42 صبح ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
متن شبهه:
پاسخ: متأسفانه شبههکننده هنوز معنی تناقض را نمیداند. مثل اینکه هنوز کسی معنی کتاب را نداند، بعد ادعای تألیف کتاب داشته باشد. دلیلی نمیبینم که بخواهم با این شخص جواب دهم، اما برخی چنان در حماقت غرق هستند که انسان متعجب میماند. گفتیم که شبههکننده فوق، هنوز معنی تناقض را نمیداند. تناقض یعنی اینکه در یک موضوع و موقعیت واحد، در یک شرایط و مناسبت، دو حکم متفاوت وجود داشته باشد. خوب! در قرآن، کجا حکمی خلاف این آیه گفته شده است؟! ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَمًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لحَْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الخَْالِقِین [مؤمنون/ 14] آنچه بیشتر مورد تأکید شبههکننده است، این عبارت است که "انسان از خون لخته شده آفریده شده است..." یعنی همان کلمه علقه در آیه را مورد حمله قرار داده است! پس ابتدا باید این کلمه که از ریشه «علق» است، ترجمه و تفیسر شود. اصل ماده این کلمه، به معنای تعلّق داشتن چیزی به دیگری است بهگونهای که هیچگونه استقلالی برای خود نداشته باشد. به مرحلهای از زندگی جنین «علق» یا «علقه» گفته میشود به این دلیل که به صاحب خود تعلق و وابستگی مطلق دارد و هیچ از خود ندارد.
برخی شبهه کرده اند که این این واژه، به معنای خون حیض است. اما چنین نیست. بلکه این واژه (عَلَقَة) نامی است که بر جنین در یکی از مراحل رشد آن نهاده شده است. طبق آیه فوق مرحله «علقه» (چه معنی خون بسته بدهد، چه به معنی جفتی چسبیده و وابسته به رَحِم مادر) مرحله بعد از نطفه است؛ یعنی وقتی نطفه تغییر شکل میدهد و وارد مرحله جدیدی از تکوین میشود، به آن «علقه» میگویند؛ مرحلهای قبل از مرحله «مضغه» (گوشت جویده شده). تصویری از عَلَقه (از سایت پزشکان بدون مرز) :
در تصویر فوق، جنین انسان در مراحل اولیه ی تشکیل به صورت لخته خونی است. مراحل بعدی...
تقریبا از روز هفتم پس از لقاح جنین ریز در رحم مادر لانه گزینی میکند. از روز 10م نیز قاعدگی مادر متوقف میگردد. از روز 18م قلب و چشمها شروع به شکل گیری میکنند و از روز 21 م به بعد تپش قلب جنین آغاز گردیده و خون جنین را در بدنش به گردش در می آورد البته این خون با خون مادر ارتباطی نداشته و گروه خونی متفاوتی نیز دارا میباشد. از روز 28م به بعد چشمها، گوشها و سیستم تنفسی شروع به شکل گیری میکند. از روز 42م اسکلت بدن کامل میگردد (غضروف) و امواج مغزی قابل ثبت است. از هفته 5 م دستها، پاها و چشمها شروع به رشد میکنند. از هفته 7م پلکها و انگشتان شکل میگیرند و بینی متمایز میگردد. در هفته 8 م تمام سیستمهای بدن شکل گرفته اند و رشد ناخنها آغاز میگردد... (سایت پزشکان بدون مرز، 5 خرداد 1388، مقاله "آشنایی با مراحل لقاح تا رشد جنین انسان") نتیجه اینکه در آیه فوق هیچ نکته غیرعلمی وجود ندارد. نطفه وارد رَحِم مادر میشود (پس از ترکیب) در آنجا به صورت جسمی چسبیده و متعلق به رَحِم مادر قرار میگیرد (یا بنا بر برخی تفاسیر به صورت لخته خونی)، سپس با طی مراحل تکامل، به صورت تکه گوشتی جویده شده در میآید. آنگاه استخوانها (غضروفها) شکل میگیرد و سپس گوشت بدن آرام آرام به صورت کامل درمیآید و دست و پاها شکل میگیرند.
[ چهارشنبه 93/6/26 ] [ 8:42 صبح ] [ Smuslim ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |